تحلیلی
از
شین میم شین
سهراب گفت:
«نه!
با من دمی بمان
در تنگنای کوته آن دیدار
دراوج کارزار
اهریمنانه دستی گر عقل ما ربود
دل های ما به هم، دری از عشق برگشود
دیدار ما ضروری این سرگذشت بود
زرین شهاب عشق
بر ما عبور کرد
هر چند
شوری غریب تر
جان های برگداخته را از هم
آن گونه دور کرد
آری
ما عشق را اگر نچشیدیم
آن را چو دسته گل
بر روی آب های روان دیدیم
و اینک که راه وادی خاموشان
در پیش می گیرم
عاشق می میرم
اما تو ای عبور نوازش
اما تو ای وزیده بر این برگ ناتوان
هشدار تا سوار شتابان عشق را
در هر ردا و جامه به جای آری
دریاب وقت را که تو را جاودانه نیست
این بیکرانه را
زنهار
بیکرانه نپنداری
اکنون برو، روان و تنت پاک و شاد باد
همواره از منت
با مهر یاد باد!»
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر