هاینریش گمکوف
برگردان
شین میم شین
فصل هفتم
در راه تشکیل حزب
۱
در جست و جوی راه مناسب
همانطور که لنین خاطر نشان می شود،
تئوری مارکس و انگلس
در همه زمان ها
«هرگز
آموزه (تعلیمات) مسلط و حاکم نبوده است.»
آموزه مارکس و انگلس
«فقط یکی از فرقه ها (فراکسیون ها) و یا جریانات بیشمار سوسیالیسم بوده است.»
(لنین، «سرنوشت تاریخی آموزه مارکس و انگلس»، «مجموعه آثار»، جلد ۱۸، ۵۷۶)
شکی نیست که آموزه مارکس و انگلس
تنها آموزه مستدل علمی (به طرز علمی استدلال و اثبات شده) مربوط به سوسیالیسم و کمونیسم بود،
ولی
تفکر حتی پیشرفته ترین کارگران
هنوز
تحت سلطه تصورا سوسیالیستی ـ اوتوپیکی و یا کمونیستی ـ اوتوپیکی و چه بسا رؤیاهای خرده بورژوایی از هارمونی (هماهنگی) طبقاتی عمومی
قرار داشت.
تعجبی هم نداشت.
وضع اقتصادی و اجتماعی ذلت بار پرولتاریا
و
امتیاز آموزشی ـ پرورشی طبقه حاکمه
(قرار داشتن اهرم ها و امکانات تعلیمی ـ تربیتی در انحصار طبقه حاکمه)
مانع آن می شدند
که
توده کارگر
بتواند خود به طور سیستماتیک به مطالعه آثار علمی بپردازد
و
پژوهش مستقلانه قوانین توسعه جامعتی
را
برای شان امکان ناپذیر می ساختند.
این معارف در آن زمان
فقط
می توانست
توسط
نمایندگان طبقات اجتماعی دارا و روشنفکران مترقی کسب و تدوین شود.
البته
این کار
هم
در آن زمان
و
هم
امروزه
مستلزم هم استعداد عالی و هم شرایط اساسی
بوده و است:
چنین روشنفکرانی می بایستی با تمام وجود در سنگر پرولتاریا و در خدمت طبقه کارگر
قرار گیرند.
چنین روشنفکرانی
می بایستی
هراسی از ذلت مادی و تهمت و تحقیر، پیگرد و تعقیب
نداشته باشند
و
در صراط مستقیم شناخته شده
همراه با کارگران
پیش روند.
مارکس و انگلس
چنین روشنفکرانی بودند.
سؤال
اما
این بود که چگونه می توان کمونیسم علمی را به جنبش کارگری گره زد؟
مارکس و انگلس
بارها و بارها
تجربه کرده بودند
که
فقط
با
کتب و مجلات
به
دشواری
می توان به اشاعه ایده ها و اندیشه ها نایل آمد.
تنها راهی که باقی مانده بود
پیوست به آنچه موجود بود
و
اعتماد خلل ناپذیر به اشاعه حقیقت کمونیسم علمی
میان پیشرفته ترین بخش کارگران اروپا
و
غلبه بر تصورات ضدعلمی.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر