۱۴۰۰ آبان ۲۹, شنبه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۱)

Das Werk „Bei der Arbeit“ des Malers Willi Sitte am Donnerstag (20. Oktober 2011) in der Kunsthalle „Villa Kobe“ in Halle an der Saale. Das Ölbild ist ein Selbstbildnis aus dem Jahr 1995. Der Künstler ist wegen seiner DDR-Vergangenheit umstritten.  

ویلی زیته

(۱۹۲۱ ـ ۲۰۱۳)

نقاش پرولتاریا

وزیر هنر در جمهوری آلمان دموکراتیک


میم حجری

 

۱
"اصل اساسی دیالکتیک آنست که حقایق مجرد وجود ندارد.حقیقت همیشه مشخص است"
(لنین)

 

تحلیل


این ادعا
احتمالا
غلط ترجمه شده است
و
یا غلط فرمولبندی شده است.
  
 همچو اصلی در دیالک تیک وجود ندارد.
 
حقیقت به قول خود لنین
عینی است.
اگر به طرز دیالک تیکی و دقیق فرمولبندی کنیم:
حقیقت
دیالک تیکی از عینی و ذهنی است.
نقش تعیین کننده در این دیالک تیک از آن  عینی است.
لنین
ضمنا
تأکید بر آن داشته است
که
چیزهای واقعی (و نه حقایق)
همیشه به صورت مشخص  وجود دارند و نه  به صورت مجرد.
مثال:
انسان مجرد و یا انتزاعی
فقط در کله ما

در ذهن ما
وجود دارد.
در خارج از کله  و ذهن ما
انسان های مشخص وجود دارند:
حسن حمال
حسنیه رختشو
حبیب کشاورز
حمید  حفار

وجود دارند.

 

۲
خیام
گر بر فلکم دست بدی چون یزدان
برداشتمی من این فلک را زمیان

وزنو فلکی دگر چنان اسختمی
کازاده به کام خود رسیدی آسان

 

تحلیل


فلاکت چپ کج و کوله ایرانی
بیگانگی با مفاهیم و فوت و فن تفکر مفهومی است.
وای اگر از پی امروز بود فردایی

بهروز
عملا و عینا
وجود خدا و خرافه فلک را از قول عمر خیام
هم تأیید می کند و هم تبلیغ.
عمر خیام و بهروز
معنی آزادی و آزاده را هم نمی دانند.
حداقل بیندیشند و یا بخوانند و بدانند.
ما
۲۰ سال است که این مفاهیم را به خون دل ترجمه و برای اجنه منتشر می کنیم.
آزاده کذایی
حتما نباید کام دلش مثبت و مترقی باشد.
فقط کافی است
که
منظور عمر و روشنفکران فئودالی
را
از آزاد و ازاده و سرو و غیره
پیدا کنیم.
راستی آزاده در ایده ئولوژی فئودالی به چه معنی است
اگر به معنی انگل نیست؟

 

۳
ادب نه کسب عبادت نه سعی حق طلبی ست
به غیر خاک شدن هرچه هست بی ادبی ست
  بیدل

 

تحلیل

 

معنی تحت اللفظی:
ادب
عبادت و حق طلبی نیست.
ادب
خاک شدن است.

ادب
از مفاهیم اخلاقی طبقات اجتماعی برده دار و فئودال و روحانی انگل و مفتخور است

ادب
فرمی از تزویرو  تظاهر و تقیه و تئاتر و ریا ست.
زنده باد صداقت
یعنی حقیقت پرستی
تف بر ادب برده داران و فئودال ها و آخوندها

 

۴
ویرایش:

رویا خوشه ی انگوری نبود


که از تاک نداشته ام


بچینمش


رویا 


تو بودی در خواب هایم


که چون عطر محبوبه ی شب


در حیاط تنهایی


در نسوجم می ریخت (می ریختی)


و شانه هایم را سنگین می کرد (می کردی)


که بود؟


می گفت

(که بود که می گفت:)


رویا مسئولیت می آورد

(رؤیا مسئولیت می آورد؟)


صدای شکستن از آوار می آید.


شهناز هما پور

نسوج بدن
 یعنی بافت‌ های سلولی تشکیل دهنده بدن


 ۵
منظور از تضادهای درونی سیستم
مجموعه تضادهای اقتصادی و سیاسی و ایده ئولوژیکی و غیره موجود در این سیستم است.
هر چیزی مملو از انواع مختلف تضاد است
به عبارت دقیقتر
هر چیزی میدان میلیون ها دیالک تیک است
منظور از تضاد هم وحدت و مبارزه اقطاب دیالک تیکی است

 

۶
رضا کشاورز
ترجمه آقای سیاسی درست است.
 بهتر است معترضان، زوزو، ببخشید، زوزه سر دهند!
شما اگر ایرانی هستید چه‌را نام‌تان پتر

 

تحلیل


ممنون
از توهینات مکرمه مش رضای علامه.
در زبان آلمانی
 z س و یا تس تلفظ می شود
 و s ز تلفظ می شود.
سوسو ست.
سوسو به معنی نور ناچیز است.
حتی طلاب حوزه های تان می دانند.
چه رسد به نیما.
ضمنا در جمکران تان
 ارامنه هم در زیر زمینها
 کرم آسا
می لولند
ببخشید زندگی می کنند
و پطر می تواند اسم ارمنی باشد.
پطر مخوف ارمنی بود و تزار روس بود.
 ببخشید از این توضحیات بیهوده.
چون دادن توضیح به علامگان جمکران

شرط عقل نیست
چه رسد به اینکه شرط ادب باشد.


۷
رهایش زنان
بدون رهایش پرولتاریا
 یعنی بدون رهایش همزمان زنان و زحمتکشان
 یعنی بدون رهایش نهایی بشریت
 یعنی بدون استقرار سوسیالیسم
محال است.

۸
کسی که به ماضی نیندیشد
و
ماضی را به جالش نکشد
نمیتواند آینده داشته باشد
 و مجبور می شود
که در مضارع مدام به سر ببرد
یعنی بگندد.

 

۹
زنی در دریاچه شنا میکرد، درحالی که  سنگی در دست داشت.
وقتی به وسط دریاچه رسید،وزن سنگ، رفته رفته او را به زیر آب میکشید.
مردمی که از ساحل نظاره گر بودند،
فریاد زدند:آن سنگ را  رها_کن.
اما آن زن، همچنان سنگ را در دست داشت و در حال غرق شدن، میگفت:این سنگ مال من است،
این #گذشته دردناک، خشم من، شکست ها
وعقده های من است
که حاضر نیستم آنرا رها سازم
دبی فورد

 

تحلیل


عجب بدبختی است.
امریکایی ها
چه زن و چه نر
غیر از ذره ای عقل
همه چی دارند.
به همین دلیل
زنان امریکا
چیزی جز گذشته درناک
خشم
شکست
و
عقده
ندارند.
من از او پرسیدم که خرد سیری چند

 

۱۰
« هگل در جايى بر اين نکته انگشت گذاشته است که همه رويدادها و شخصيتهاى بزرگ تاريخ جهان، به اصطلاح، دوبار به صحنه ميآيند

وى فراموش کرده است اضافه کند

که

بار اول بصورت تراژدى

و

بار دوم بصورت کمدى،

کوسيدير به جاى دانتون،

لوئى بلان به جاى روبسپير،

مونتانى سالهاى ١٨٤٨ تا ١٨٥١ به جاى مونتانى ١٧٩٣ تا ١٧٩٥،

برادر زاده به جاى عمو.

و در اوضاع و احوالى که دومين روايت هژدهم برومر در آن رخ ميدهد

با چنين مضحکه‌اى روبرو هستيم.
(در حالى که) دوره ١٨٤٨ تا ١٨٥١، از ماراست، جمهوريخواهى با دستکش‌هاى زرد اشرافى که رداى بائى پير را بر تن کرد، گرفته تا ماجراجويى که ميخواهد ابتذال دل‌آزار سيماى شخصى خويش را در زير نقاب آهنين چهره مُرده ناپلئون بپوشاند،

چيزى جز به حرکت درآوردن شبح انقلاب بزرگ فرانسه نبود.

(بدين سان) تمامى يک ملت، که گمان ميکند از راه انقلاب

نيرويى دوباره براى حرکت يافته است،

ناگهان ميبيند که وى را به دوره‌اى سپرى شده

باز گردانده‌اند،

و براى آنکه در مورد اين برگشت دوباره،

توهّمى باقى نماند،

همان تواريخ و ايام،

همان تقويم گذشته،

همان نامها،

همان فرمانهاى مدتها فراموش شده که فقط به درد عُلَماى نسخه‌شناس عتيقه‌شناس ميخورَد

و تمامی آن آجان‌هاى پير و فرتوت تأمينات که سالها پيش ميبايست ريق رحمت را سرکشيده و پوسيده باشند،

همه را در برابر چشم خود

حىّ و حاضر ميبينيم.

گويى کل ملت حال آن انگليسى ديوانه بِدلام را پيدا کرده

که خود را در دوره فراعنه در مصر باستان ميپنداشت و هر روز شکايت ميکرد که چرا وى را به انجام کارهاى پر مشقتى در معادن طلاى حبشه گماشته‌اند،

محبوس در دالانى زيرزمينى، با چراغى بر سر که در سوسوى کم فروغ آن در پشت سرش

نگهبان برده‌ها را ميديد

که شلاقى بلند در دست دارد،

و در دهانه‌هاى خروجى دالان

انبوهى از نگهبانان مزدور بيگانه را که نه زبان کارگران در زنجير را ميفهمند

و نه زبان همديگر را،

چرا که هر کدامشان به زبانى ديگر سخن ميگويند

و چنين ميناليد:

"ميبينيد!

اين بلاها را سرِ من ميآورند،

سرِ منِ شهروند آزاده بريتانياى کبير،

تا براى فرعونها طلا استخراج کنم"

و ملت فرانسه هم ميگويد:

"براى آنکه قرضهاى خانواده بناپارت را بپردازند

ببينيد چه بلايى به سر ما ميآورند".

آن ديوانه انگليسى، تا زمانى که عقلش سر جايش بود،

نميتوانست از فکر استخراج طلا دست بردارد،

فرانسويان هم از وقتى انقلاب کرده‌اند،

نتوانسته‌اند از خاطره‌هاى ناپلئونى خود جدا شوند.

انتخابات ١٠ دسامبر ١٨٤٨ شاهدى بر اين مدعا است.

آنها آرزو ميکردند براى پرهيز از خطرات انقلاب به کُماجدان‌هاى پرگوشت مصرى برگردند

و جوابشان ٢ دسامبر ١٨٥١ بود.

آن چيزى که گيرشان آمد

فقط کاريکاتورى از ناپلئون پير نيست،

بلکه خود ناپلئون پير است،

گيرم به صورت همان کاريکاتورى که در ميانه قرن نوزدهم

ناگزير ميبايست باشد....»
هژدهم برومر لوئى بناپارت

۱۱
ایراد این اندرز بروسلی چیست؟

 

۱۲
 
به شرط اینکه قاتل پدرش نباشد

 

۱۲
اونایی که خودکشی میکنن دل و جراتشو از کجا میخرن؟
کلا

 

تحلیل


خودکشی
شهامت نمی طلبد.
خودکشی

خریت می طلبد.

چون

نشانه خریت
و
ناشی از خریت
است.
آدم باید به قهقرای اسفل السافلین
سقوط کند
تا دست به خودکشی بزند.
بالاتر و بهتر و عزیزتر و ارجمندتر از زندگی
نعمتی وجود ندارد.

آن چنان زیبا ست این بی بازگشت
کز برایش می توان از جان گذشت

۱۳
هر از گاهی خلوتی لازم است
در جایی دور از تکرارها
تا باور کنیم زندگی
فراتر از روزمرگی هاست
استاد دانش کاه

 

تحلیل


تکراری در بین نیست.
هر لحظه و هر جماد و هر موجود 
منحصر به فرد است.
به قول مش هراکلیت
زندگی شط هماره جاری است و در این شط نمی توان دو بار شنا کرد.
روزمرگی
کسب و کار علافان است و نه مولدان و زحمتکشان.
تماشای طبیعت

نیز
نوعی کار است
ضمن تماشای برف و باران  و سیل و زلزله و توفان
میلیون ها انعکاس

  در آیینه ضمیر آدمیان

صورت می گیرد

و

شناخت و شعور علمی و استه تیکی و تجربی تماشاگر

استغنا کسب می کند.

۱۴
حجاب به مثابه تاج بندگی خدا


تحلیل


حجاب
فرمی از پوشش زنان جوامع عقب مانده از قافله تمدن و تجدد و پیشرفت است.
فریب ظواهر امور را ساده لوحان می خورند.
حجاب نشانه هیچ چیز مثبتی نیست.
حجاب نه نشانه بندگی به خدا
بلکه نشانه بندگی به دشمنان خدا ست.

 

۱۵
زندگی
میدان مبارزه میان ارتجاع و انقلاب است
و
زمین خوردن و به زمین زدن
اجباری و الزامی

است
و
نه دلبخواهی
زندگی جنگ است جانا
بهر جنگ آماده شو

 

۱۶
بعد ۱۰ روز تو خونه بودن فردا باید برم سرکار و غمگین ترینم
رها


تحلیل


چرا؟
کار بهتر از خانه نشینی است.
فقط مواظب باید بود
کرونا در اروپا موج از پی موج می کوبد.
دیروز در آلمان ۴۰۰ نفر را کشت.
البته اینجا جنگیر وجود ندارد.
خوش به حال رها که از سکنه جنقوری است

۱۷
هالی وود قدیم فیلم فوق العاده زیبایی در این زمینه دارد.
حریفی ارزوی شما را می کند
و اروزش براورده می شود
و مثل سگ پشیمان می شود
 و از خدا میخواهد که آرزویش برآورده نشود

۱۸
تجمع اعتراضی کشاورزان و مردم اصفهان در زاینده‌رود خشک
حریفه

 

تحلیل


این اعتراضات که ایرانیون مرتب منتشر می کنند،
 تحفه نطنز که نیستند.
 در اروپا و امریکا
هر روز از این اعتراضات
 فت وفراوان

هست
که در رسانه ها اعتنایی حتی به انها نمی شود.

 

۱۹
مگر در سوریه خلایق خار می کارند؟
 ما را باش که خیال می کردیم خار خودرو ست.

 

۲۰
ایرج شریعت
  "دیالکتیک سترگ هگلی را که مارکسیسم (؟)  آن را اقتباس کرد و روی پا واداشته است،

هرگز نباید باشیوه مبتذل توجیه پیچ وخمهای سیاستمدارانی که همواره از جناح انقلابی حزب به جناح اپورتونیستی درنوسانند ویا با شیوه مبتذلی که عبارت است از اختلاط گفته های جداگانه وحالات جداگانه تکامل مراحل مختلف یک جریان واحد ،

باهم مخلوط نمود.

دیالکتیک واقعی اشتباهات شخصی را توجیه نمی کند.

بلکه چرخش های ناگزیر را مورد بررسی قرار میدهد و ناگزیربودن آنرا براساس بررسی بسیار دقیق تمام حالات مشخص تکامل به ثبوت می رساند.

اصل اساسی دیالکتیک حاکی است

که

حقیقت مجرد وجود ندارد وحقیقت همواره مشخص است.

و نیز نباید این دیالکتیک سترگ هگلی را با آن حکمت مبتذل زندگی مخلوط نمود که با این ضرب المثل ایتالیائی بیان می شود

"هرجا سرنرفت دم را فروکن" "
(لنین.مجموعه آثار یک جلدی ترجمه فارسی،-یک گام به پیش،دوگام به پس-صفحه ۲۳۳)
خطای بزرگ بیشتر مارکسیست ها در آن است

که برخلاف لنین متوجه نیستند

که منطق دیالکتیک بعنوان شیوه اندیشیدن و نحوه بررسی واقعیتهای عینی ،

با دیالکتیک بعنوان قوانین جاری در طبیعت (عین وذهن) متفاوت است.

منطق دیالکتیک کاربست قوانین دیالکتیک درتحلیل واقعیت های عینی است.
لنین درعبارت نقل شده از منطق دیالکتیک میگوید.

اگر به زمینه مطالب بیان شده توسط لنین دقت بکنید این موضوع کاملا واضح است.
دراین رابطه مطالعه کتاب "درآمدی برمنطق مارکسیسم"از جورج نواک ،ترجمه علیرضا نجمی را توصیه میکنم.

(از انتشارات لحظه)
 

تحلیل

این شد جواب به تحلیل ما از ادعای لنین؟

 

۲۱
دوزخ شرری ز رنج بیهوده ما ست
فردوس دمی ز وقت آسوده ما ست.

 

تحلیل


خیام
دانشمند فعال زحمتکشی بوده است
ولی
  بینش به ظاهر انتقادی او
ارتجاعی
است.

رنج بشری
و
حتی
رنج میکرو ارگانیسمی، نباتی و جانوری
بیهوده نیست.

اگر رنج همین
قارچ به ظاهر بیهوده را از طبیعت
حذف کنند
فاتحه ای بر رشد و نمو درختان خوانده می شود
قارچ ها
اینترنت  کومونیکاتیو درختانند
بهشت
یادی میتولوژیکی ـ تئولوژیکی
(اساطیری - مذهبی)
از
جامعه کمونیستی اولیه بر باد رفته و از یاد رفته است
که
دهها هزار سال عمر کرده است.
دوزخ
نماد جامعه کثافت طبقاتی است

۲۲
بحث بر سر اندیشه است
و نه بر سوبژکت های متنوع.
 زنان باید مارکسیسم ـ لنینیسم را
خواه و ناخواه
از آن خود کنند
و پیشاپیش توده های زحمتکش
 همراه  با پرولتاریای مرد
 برای استقرار سوسیالیسم مبارزه کنند.
و گرنه
مبارزه فمینیستی
 به مبارزه با جنس نر محدود می شود
و چه بسا
مبارزه بر ضد سیستم اجتماعی طبقاتی زن ستیز و طبقات حاکمه زن ستیز
ماستمالی و فراموش می شود.
 زنی که مخالف کمونیسم باشد
اصلا زن نیست.
زباله است.
چنین زنی
 دشمن زنان و رهایش زنان است

 

۲۳
ممنون.
آره.
 پرولتاریا
چه زن و چه مرد
 پس از نفی بورژوازی  و گذار به سوسیالیسم
 به مثابه پرولتاریا
به مثابه ضد دیالک تیکی بورژوازی
همراه با بورزوازی

نفی می شود

و در هیئت طبقه کارگر و متحدینش (دهقانان و پیشه وران و روشنفکران خلقی) به مقام طبقه حاکمه طراز نوین ارتقا می یابد

و
به ساختمان جامعه کمونیستی کمر بر می بندد.
تناقضات
 با تضادها
فرق دارند.
 تناقضات در عالم اندیشه بروز می کنند.
در علم منطق
 و نه در جامعه

۲۴
برگشت به گذشته
محال است
 و اوتوپی ارتجاع است.
 گذشته اما باید تحلیل شود
و از ان درس گرفته شود
 تا اینده بهتری بنا شود.
زمان حال
 پلی میان گذشته و آینده است.
 مثال مشخص:
اگر گذشته افغانستان تحلیل شود
این درس فراگرفته می شود
که
توده زحمتکش افغانستان می بایستی از رژیم انقلابی ببرک و نجیب و غیره
عمیقا و وسیعا
حمایت کنند تا به این روز نیفتند.
 این درسی از گذشته است

 

۲۵
دی ان آی توله ننه کوسه

را

می توان تعیین کرد و به کردی از قصر تلخ و شیرین رسید.
آدم اندک اندک دلش به حال روح القدس می سوزد
که بسان عیاشی

به همخوابگی با هر زباله ای متهم می شود

۲۶
مولانا
مثل همه عرفا
نظرات ارجمندی دارد.
 ولی خودش ادم کثیفی بوده است.
بنا بر پژوهشی که اخیرا منتشر شده
کودکان مردم را که در مکتبش تلمذ می کردند
 مورد تجاوز جنسی سیستماتیک قرار داده است.
یعنی شخصیت و ساختار روحی و روانی شان را
مادام العمر
 تخریب کرده است.
 اشعار و افکار مولانا باید نقد شوند و نه نقل.

۲۷
اگر به حقوق ماهانه نیازی نباشد
می توان به عوض کار در محل کار
در خانه ماند و کار دلخواه خود را انجام داد.

 

۲۸
به حرکت سینوسی ـ کوسینوسی اگر دقت کنید
متوجه می شوید که
از حرکت خطی موج و یا سکون آن
خبری نیست.
ارتفاع مثبت موج

درست به همان اندازه
به ارتفاع منفی آن
تبدیل می شود.
دیالک تیک افت و خیز پی در پی است.
فقط به چشم ساده لوحان
سکون جلوه می کند
دریا در اعماق در جنبش مدام است

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر