۲۱
· انگلس در آثار خود تحت عناوین «توسعه سوسیالیسم از اوتوپی به علم» و «لودویگ فویرباخ و پایان فلسفه کلاسیک آلمان» و لنین در اثر خود تحت عنوان «ماتریالیسم و امپیریوکریتیسیسم» ارزیابی و انتقاد همه جانبه ای از اگنوستیسیسم ارائه می دهند.
۲۲
· انگلس و لنین در انتقاد خود خاطرنشان می شوند که با اتکاء صرف بر وسایل معرفتی ـ نظری، نمی توان به مقابله با اگنوستیسیسم برخاست، بلکه باید پراتیک را به مثابه معیار تعیین کننده حقیقت به خدمت گرفت و بطلان اگنوستیسیسم را نشان داد:
الف
· «پراتیک بطلان قطعی اگنوستیسیسم و یاوه های فلسفی دیگر را اثبات می کند.
ب
· اگر ما بتوانیم صحت درک خود را از یک جریان طبیعی ثابت کنیم، جریانی که ما خود بدان جامه عمل پوشانده ایم، تحت شرایط مشخصی به وجود آورده ایم و برای اهداف خود به خدمت گرفته ایم، آنگاه فاتحه «چیز در خود» غیر قابل شناسائی کانت به خودی خود خوانده می شود.»
· (مارکس و انگلس،«کلیات»، جلد ۲۱، ص ۲۷۶)
۲۳
· وقتی انسان معارف خود را در تکنیک (فن)، صنعت، علم و حیات اجتماعی به طور موفقیت آمیزی به کار می بندد و بدین طریق، معارف او مورد تأیید پراتیک قرار می گیرند، این امر در عین حال بدان معنی است که معارف یاد شده، ماهیت موضوع شناخت را منعکس کرده اند.
۲۴
· اگنوستیسیسم هیوم و کانت عمدتا نتیجه درجه نازل توسعه علوم در آن زمان بوده است و لذا آن به طور تاریخی، هم قابل فهم است و هم قابل توجیه و توضیح.
۲۵
· اما وقتی ازپایان قرن نوزدهم تا عصر حاضر، علیرغم پیشرفت غول آسای علوم، هنوز هم در فلسفه بورژوائی همچنان تلاش می شود (به ویژه در انواع و اقسام جریانات پوزیتیویستی) تا اگنوستیسیسم را به مثابه نظریه معرفتی ـ نظری جدی احیا کنند، آنگاه ما با تشبثات فلسفی ـ نظری ارتجاعی سر و کار داریم که با فلسفه و علم تنها نام مشترکی دارند.
· مراجعه کنید به چیزدرخود، شناخت.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر