۱۴۰۰ شهریور ۲, سه‌شنبه

درنگی در شعری از ناصر فرداد تحت عنوان «در وصف سپاه پاسداران» (۷) (بخش آخر)

   ما در زبان فارسی چندین و چند لورکا می‌شناسیم

 
ناصر فرداد

در وصف سپاه پاسداران

تقدیم به همۀ قربانیان شکنجه و تجاوز سپاه 

تحلیلی 

از

 میم حجری 

 
نیمی شکم و نیمی عورت اند
این وَلَدان سپاه ظلمت
با کپل های سپید و درشتشان،
مکتب آموختۀ حجره های آفتاب ندیده
زیر قبای کلفت ملایان.

در دهلیزهای سیاهِ جمجمه های فرتوت شان
چرک پَلَشت بیضه های درشت اسلام
جاری است

بر تخت های سوزان تسمه و شلاق شکنجه
از اشکهای شور و نالۀ تن های شکسته
جُنُب (محتلم دشن، خواب جماع دیدن) می شوند

و زیر بیرق آیه های شیطانی شان
به جستجوی توأمان حوریان و غلمان
به قبرستان خون و کَف و لَف سرازیر می شوند،
درنده گان جبونی
که دندان نیش به مُردار می کشند.

پایان


و زیر بیرق آیه های شیطانی شان
به جستجوی توأمان حوریان و غلمان
به قبرستان خون و کَف و لَف سرازیر می شوند،
درنده گان جبونی
که دندان نیش به مُردار می کشند.

 

معنی تحت اللفظی:

اعضای سپاه پاسداران

با توهم رسیدن به سکس ابدی در بهشت کذایی

 علم اسلام را  بر دوش می کشند

و

دیوانه وار

به

گورستان مملو از خون و کف و لف سرازیر می شوند.

درندگان ترسویی اند که دندان نیش به اجساد می زنند.

 

 شاعر در این بند آخر شعر

موتور فکری پیروان فوندامنتالیسم شیعی

را

مطرح می سازد.

آماج این جماعت

ارضای نیازهای غریزی است.

در بند اول همین شعر هم شاعر به این موتور فکری اشاره کرده است:

نیمی شکم و نیمی عورت اند

آماج اینان سیر کردن شکم و زیر شکم است و بس.

این جماعت 

بی همه چیز

به معنی واقعی کلمه اند.

نه

شعوری 

دارند

نه

شخصیتی

و

نه

شرمی.

 حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت.

طالبانیسم

همشیره خمینیسم

هم

برای خر کردن خلایق 

به انان وعده سکس نقد و نسیه می دهد

تا

بمب بر کمر بندند و به ترور هر رهگذر بپردازند و ضمنا خودشان هم شقه شقه شوند.


دلیلش اما چیست؟

چرا 

فاشیسم و فوندامنتالیسم و عرفان و غیره

 سکس را سانترالیزه و اینسترومنتالیزه می کنند؟


برای درک و توضیح این گرایش

باید دیالک تیک غریزه و عقل را به خدمت گرفت:


فاشیسم و فوندامنتالیسم و عرفان و غیره

جریانات ضدعقلی (خردستیز) اند.

وقتی عقل نفی شود، جز غریزه (شکم و زیر شکم) چیزی باقی نمی ماند.


علاوه بر این

توده محروم از نعمات مادی و روحی و هنری و روانی اند.

به همین دلیل

طبقات حاکمه

از

شکم  و زیر شکم

دانه و دام برای توده محروم می سازند.


همین بسیجیان و پاسداران 

به

ترفند سکس

جذب شده اند و جذب می شوند و به جبهه های جنگ و جنایت ارسال می شوند.

جوانان چه بسا بیسواد سکس ندیده

زن مفت و مجانی دریافت می کنند.

دختران باکره زیبای دگراندیش محکوم به اعدام

را

به بهانه ممانعت از رفتن اوتوماتیکی شان به بهشت

به عقد اجباری همین شکنجه گران تشنه سکس در می آورند.

همه چیز برای این جماعت

وسیله است

و

هدف

حفظ و تحکیم و توسعه منافع طبقاتی انگلی خویش است.

ناصر فرداد با همه همفکران بی فکر خود فرق اساسی دارد.

استثنائی از این میان است.


پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر