ناصر فرداد
در وصف سپاه پاسداران
تقدیم به همۀ قربانیان شکنجه و تجاوز سپاه
تحلیلی
از
میم حجری
۱
تقدیم به همۀ قربانیان شکنجه و تجاوز سپاه
سؤال این بود
که
چرا شاعر
شعرش را به همه قربانیان شکنجه و تجاوز تقدیم می کند؟
البته اگر واژه «همه»
تصادفی نباشد.
این سمتگیری شاعر
استثناء است و نه قاعده.
برای اینکه
روانشناسی عمومی روشنفکران ایرانی
ضعیف ستیزی
است.
حمله این جماعت
بالاعم
نه
بر
ستمگر
بلکه بر ستمدیده است.
مثال:
اگر کسی بر ضد طبقه حاکمه ای مبارزه کند و یا حتی تصادفا مورد سوء ظن قرار گیرد و تحت شکنجه و زجر و عذاب و آزار قرار گیرد و توبه کند،
عملا
منفور خلایق
می شود
و
نه
طبقه حاکمه ای که توبه فرما و شکنجه گر است.
اما همین فرد اگر تحت شکنجه تصادفا بمیرد و یا توبه نکند و بمیرد،
به قهرمان بی همتای خلق کذایی مبدل می شود.
این بدان معنی است
که
جامعه گندیده
از
اعضای خود
مقاومت مطلق تا حد مرگ
می طلبد.
این انتظار ایراسیونال (ضد عقلی) و آ سوسیال (ضد اجتماعی)
هم
به معنی بی شرمی و بی چشم و رویی است
و
هم
به معنی نیهلیسم همگانی (مرگ پرستی برای همنوع) است.
همین هوشنگ ابتهاج (سایه) که در شعر «بیگانگی» اش
همین موضع ناصر فرداد را دارد و میان قربانیان شکنجه فرقی قائل نمی شود،
در مرثیه ای که در سوگ احسان طبری سروده است،
ناخودآگاه
آرزوی مرگ برای بهترین دوستش دارد:
کاشکی خود مرده بودی پیش ازین
تا نمی مردی چنین ای نازنین!
معنی تحت اللفظی:
ایکاش تحت شکنجه مرده بودی و توبه نمی کردی.
همین سایه
اما
از دست همین اجامر شکنجه گر
جایزه می گیرد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر