محمدعلی افراشته
(۱۲۸۷-۱۳۳۸)
ز خون وُ آتش، فولادِ آبدیده شدیم
قدم فراتر وُ صفها فشردهتر
قدم فراتر وُ صفها فشردهتر
رفقا
قسم به خون شهیدان راه آزادی
نمانده چیزی تا قلهی ظفر
رفقا
بجز به موزه نمانَد نشان ز تخت و کلاه
به داسِ برزگر و پتکِ کارگر
رفقا
غروبِ دولتِ چنگیز و صبحِ دولتِ ما ست
خروس می دهد آوازهی سحر
رفقا
وطن خرابهی این یکهزار فامیل است
که تکیهشان بهکلاه است و زور و زر
رفقا
بگو به دشمن، این قرن، قرن ملتها ست
نمانَد از بُت و بت خانه ها اثر
رفقا
گذشت آنکه ببندند چشم و گوش و زبان
ز ملتی که در این ره گذاشت سر
رفقا
ز شرق و غرب و شمال و جنوب، گردشِ کار
نوید میدهد از لذت ثمر
رفقا
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر