درنگی
از
میم حجری
۳
خردمند و چشمه
خردمندی از چشمه ای پرسید:
«چگونه از تیرگی این صخره ها به بیرون راه جستی؟»
چشمه گفت:
«آن کدامین روح زلال است که به رغم ناهمواری محیط، صفای خویش را نمودار نسازد؟»
معنی تحت اللفظی:
عاقلی از چشمه ای پرسید:
«چگونه از ظلمات صخره به بیرون راه گشوده ای؟»
چشمه گفت:
«من مثل هر روح زلال، علیرغم نامناسب بودن محیط، صفای خود را نمودار می سازم.»
۱
خردمند و چشمه
در این حکایت طبری
جامعه با طبیعت
خردمند با چشمه
در
گفت و گو ست.
یکی از توده ای ها خوداندیش سرگردان در سیاره مریخ
باید از طبری می پرسید:
آخر این چه خردمندی است
که
اهل سؤال است و نه اهل جواب؟
این چه خردمندی است
که
عاجز از دادن پاسخ عقلی و علمی به پرسش خرکی و الکی خویش است؟
۲
خردمندی از چشمه ای پرسید:
«چگونه از تیرگی این صخره ها به بیرون راه جستی؟»
خردمند طبری
هنوز نمی داند که چشمه از دل صخره بیرون نمی زند.
چشمه راه درازی را به مصیبتی و مشقتی طی می کند و بالاخره در نقطه معینی خود را نمودار می سازد.
چشمه آب برف و باران نفوذ کرده در زمین است
که
چاه زنان و حفاران زحمتکش قنوات
کانالیزه اش می کنند
و
جه بسا
جان بر سر نان می نهند.
مراجعه کنید
به
پینوتیو در عقاب آباد
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2753
۳
چشمه گفت:
«آن کدامین روح زلال است که به رغم ناهمواری محیط، صفای خویش را نمودار نسازد؟»
چشمه طبری
خرده بورژوایی از خودراضی است.
از تبار جلال آل احمد و احمد شاملو ست
و
بسان آندو
ایدئالیست
است.
طبری
تشکیل چشمه
را
به گردن روح شفاف می اندازد.
طبری
ادیب است و نه حکیم.
هنرمند است و نه فیلسوف.
طبری
عملا
منکر زحمات کمرشکن و خطرناک زحمتکشان چاه کن و کانال کش می شود.
چشمه
ضمنا
خر
است
و
از
منشاء طبیعی و مادی خود بی خبر.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر