
جینا روک پاکو
(۱۹۳۱)
برگردان
میم حجری
· استفانی به خانه می رود.
· در لباس شوئی ساختمان باز است.
· استفانی از سر کنجکاوی سری به آنجا می زند.
· پیر زنی لباس های شسته را از ماشین رختشوئی بیرون می آورد و در سبدی می گذارد.
· «تو کی هستی، عزیز من؟»، پیر زن می پرسد.
· «من استفانی ام و در طبقه اول این ساختمان زندگی می کنم» استفانی می گوید و با پایش دایره ای بر روی زمین رسم می کند.
· «مادر ـ پدرت چه کاره اند؟»، پیر زن می پرسد.
· « مادر ـ پدر من در آفریقا کار می کنند.
· من اینجا با سگم زندگی می کنم.
· اسم سگم برنارد است و روی زنگ خانه ام اسم او نوشته شده است.
· برای اینکه او از سگ های سن برنارد سوئیس است.
· من اما او را به سبب دندان های بزرگش آقای گاز می نامم.
· کسی جرئت اهانت به من ندارد.
· برای اینکه آقای گاز در یک چشم به هم زدن، آش و لاشش می کند.
· آقای گاز مرا خیلی دوست دارد.
· ما با همدیگر سر سازگاری داریم.
· هر روز صبح با هم تمرین می کنیم:
· ایستادن روی دو دست را،
· ایستادن روی سر را
· و معلق زدن را.
· بعد با هم جو با سوسیس و یا کنسرو مخصوص سگ ها را می خوریم.
· آخرسر آقای گاز به شست و شوی ظروف می پردازد.
· باید اقرار کنم که او همه ظرف ها را لیس می زند و تمیز و براق می کند.
· ما با هم یا توپ بازی می کنیم و یا قائم با شک بازی.
· شب ها هم با هم فیلم های وسترن را در تلویزیون تماشا می کنیم.
· بعضی وقت ها هم من برایش مطلبی از کتابی می خوانم.
· در این جور وقت ها فنجانی را روی سر آقای گاز می گذارم تا بفهمم، کی خوابش می برد.
· به این دلیل است که ما فنجان های زیادی لازم داریم.
· اما در عوضش، کمتر به دستمال احتیاج پیدا می کنیم.
· ما بی خیال و سر خوش زیر باران به گردش می رویم و بدین دلیل احتیاجی به حمام کردن نداریم.
· از این رو، من حتی لازم نیست که دندان های آقای گاز را مسواک بزنم.
· شب ها آقای گاز تا دیروقت در حمام می ماند.
· وقتی که من از سوراخ کلید نگاه می کنم، می بینم که در مستراح نشسته و هیچ کاری نمی کند.
· اما در خانواده ما هرکس اجازه دارد، هر چه دلش می خواهد بکند.
· اما ایکاش او شب ها لحاف از روی من نمی کشید.
· البته به این دلیل، هرگز به جنگ و جدال با هم نمی پردازیم.
· ما تا کنون، فقط یک بار در کریسمس با یکدیگر دعوا و مرافعه داشته ایم.
· آقای گاز مسئله درخت کریسمس را درست نفهمیده بود.
· ساعت های متوالی من کره های رنگارنگ و قطعات براق به شاخه های درخت بستم.
· آقای گاز هم خوشحال شد.
· اما او درخت کریسمس را با درخت های معمولی عوضی گرفت و در پای آن ادرار کرد.
· در غیر این صورت، ما زندگی خوشی با هم داریم، باور کنید!
· آقای گاز را من به همه بچه ها ترجیح می دهم.
· برای اینکه بچه کودن و احمق اند.»
· «که اینطور!»، پیر زن می گوید.
· «بچه بیچاره من!»
· او لباس ها را در سبدش جمع می کند و به خانه خود می رود و در تمام طول راه سرش را می جنباند و می گوید:
· «چه روابطی در دنیا وجود دارد!»
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر