۱۳۹۹ اسفند ۱۴, پنجشنبه

درنگی در غزلی از خواجه شیراز (۴)

 دیوان حافظ (nbookcity.com)

 

خواجه شمس الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی
(۷۲۴ ـ ۷۹۲)
شین میم شین
 

 

۱

اشک غماز من ار سرخ برآمد، چه عجب

خجل از کرده خود پرده دری نیست که نیست

 

اگر اشک سخن چین من سرخ رنگ است،

تعجبی ندارد.

خون گریستن سزای پرده دران و آبرو بران است.

 

در این بیت غزل خواجه

از

عشق

به 

عنوان راز مگو 

دم زده می شود.

این راز مگو

را

اشک خونین عاشق

افشا می کند و عاشق را رسوا.

 

اشک در این بیت غزل

انسان واره می شود:

هیئت سخن چنینی

به 

خود می گیرد و عشق عاشق را افشا می کند.


سؤال این است که چرا عشق باید راز مگو باشد و افشای آن به رسوایی عاشق منجر شود؟

 از همین قضیه معلوم می شود

 که

 ما با عشق ممنوعه در جامعه فئودالی سر و کار داریم.

مثلا

عشق نره خری و یا ماده خری

به 

دختربچه ای و یا پسربچه ای.

به

همسر حریفی و یا حریفه ای.


ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر