۱۳۹۹ اسفند ۳۰, شنبه

میتسه گربه ـ مینی موش (۱۲)

 gebrauchtes Buch – Muschi Miezekatze. [Hardcover] – Muschi Miezekatze. [Hardcover]

 

جینا روک پاکو

(۱۹۳۱)

 

برگردان

میم حجری

 

 از مینی موش اثری نیست

 

·    روز آخر هفته است و همه جا تعطیل است.

 

·    «از مینی موش اثری نیست!»، مادر می گوید.

 

·    «یاوه نگو!»، پدر که لقمه نان و پنیر صبحانه اش را بر دهان می برد، می گوید.

·    «من مینی موش را دیروز با چشم خودم دیده ام.»

 

·    «او اواخر روز به باغچه رفته»، مادر می گوید.

·    «من یکی از پنجره ها را باز گذاشتم، ولی او ظاهرا بر نگشته است!»

 

·    پطر زیر بوته ها را نگاه می کند، صدا می زند و جست و جو می کند.

 

·    «او دوباره برمی گردد»، پدر می گوید.

·    «او دیگر گربه کوچöی نیست.»

 

·    پطر زنگ در همسایه ها را می زند و می خواهد بداند که آنها از مینی موش خبر دارند و یا نه.

 

·    اما کسی مینی موش را ندیده است.

 

·    «حداقل یک جرعه چای بخور!»، مادر می گوید.

 

·    اما پطر اشتهائی برای صرف صبحانه ندارد.

 

·    شاید مینی موش به خیابان رفته است و زیر گرفته شده است.

 

·    شاید هم کسی او را برده است.

 

·    پطر گریه اش گرفته است.

 

·    مادر می رود تا برایش دستمالی بیاورد.

 

·    «پطر!»، مادر از اتاق بغلی می گوید.

 

·    مینی موش در کمد لباس های شستنی نشسته است و به نظر می رسد که سیر دل خفته است.

 

ادامه دارد.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر