جینا روک پاکو
(۱۹۳۱)
برگردان
میم حجری
بابا نوئل
· «بابا نوئل کی از راه می سد؟»، ملانی می پرسد.
· مادر در وان حمام نشسته است.
· «پنج روز دیگر!»، مادر می گوید و گوش هایش را صابون می زند.
· روز بعد ملانی باید دوباره بپرسد.
· «چهار روز دیگر!»، بابا می گوید و به پوست کندن پیاز ادامه می دهد.
· «چرا اینقدر دیر؟»، ملانی می گوید.
· ملانی دیگر نمی تواند صبر کند.
· آدم از بابا نوئل سر در نمی آورد.
· او شاید از دست ملانی عصبانی شده باشد.
· برای اینکه مثلا او دو فنجان گرانبهای چینی را شکسته است.
· ملانی جلوی آئینه می ایستد و خود را محققانه ورانداز می کند.
· سطل آشغال را هم پائین نبرده است، اگر قول داده بود که این کار را بکند.
· «بابا»، ملانی موقع شام از بابا می پرسد.
· «فکر می کنی که بابا نوئل از همه چیز خبر دارد؟
· مثلا از این هم که من دوست ندارم آش کلم بخورم؟»
· «من به بابا نوئل چیزی در این مورد نخواهم گفت»، بابا می گوید.
· مادر آش کلم را برمی دارد و فوری به آشپزخانه می برد.
· ملانی روز بعد اتاقش را جمع و جور می کند.
· بعضی چیزها را ـ البته ـ به زیر تخت خواب هل می دهد.
· اما بابا نوئل پیرمردی است و بی تردید خم نخواهد شد و زیر تخت خواب ملانی نگاه نخواهد کرد.
· ملانی روز بعد کفش هایش را تمیز می کند.
· کفش های سیاه، قهوه ای و قرمز رنگش را.
· «فردا بابا نوئل خواهد آمد»، مادر پسین فردا می گوید.
· در تقویم هم می توان دید.
· ملانی گوش هایش را می شوید و ناخن هایش را تمیز می کند.
· بالاخره روز موعود فرا می رسد.
· بعد از ظهر، خیلی زودتر هوا تیره می شود.
· مادر شمعی روشن می کند.
· «زنگ زدند»، ملانی داد می زند.
· اما بابا بود که زنگ زد، نه بابا نوئل.
· کمی بعد، بابا نوئل واقعا می آید.
· صدای گام هایش را در راه پله می توان شنید.
· ملانی از سوراخ کلید در نگاه می کند.
· پشت در بابا نوئل ایستاده است، با پالتوی قرمز، با کلاه و با ریش سپید درازش.
· مادر در را باز می کند.
· «تو ملانی باید باشی»، بابا نوئل می گوید.
· او چشم های شاد آبی رنگ دارد و چهره ای مهربار.
· «من برای تو چیزهائی آورده ام.»
· سیب و گردو را از کیسه ای بیرون می آورد.
· شکلات، آب نبات، عروسکی کوچک با موهای بور را از کیسه دیگر بیرون می آورد و می رود.
· برای اینکه او باید به بچه های زیادی سر بزند.
· ملانی احساس آرامش و راحتی می کند.
· ظاهرا بابا نوئل از فنجان های شکسته خبر نداشت و از چیزهای دیگر هم همینطور.
· این بدان معنی است که مادر و بابا چغلی او را به بابا نوئل نکرده اند.
· و این شادی بخش است.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر