جینا روک پاکو
حرکت روی طناب سیمی
· قبل از اینکه حرکت روی طناب سیمی آغاز شود، میمونی بر روی اسب بی زینی در منیژه به پیش می تازد.
· میمون بر پشت اسب سر راست نشسته است.
· کلاودیا از خود می پرسد که آیا خرناس ـ گربه نره او ـ هم می تواند اسب سواری یاد بگیرد؟
· اما چگونه می توان از خرناس اسب سواری انتظار داشت، وقتی که او حتی حاضر نیست، بند بر گردنش بسته شود.
· اکنون طناب سیمی کشیده می شود.
· دلقک ها کمک می کنند.
· شاید هم به جای کمک مانع کار می شوند.
· «من در یک مدرسه بسیار عالی تحصیل کرده ام.»، دلقک اول می گوید.
· «این مدرسه بر قله کوهی قرار داشت.
· من سال های سال به این مدرسه عالی واقع در کوه عالی می رفتم و همیشه در کلاس واحدی می نشستم.»
· «در این مدرسه عالی چی یاد گرفتی؟»، دلقک دوم می پرسد.
· «آخ!»، دلقک تحصیلکرده می گوید.
· « یاد گرفتم که سیگار بکشم، سیب بدزدم و تو گوش معلم بزنم.»
· «وقتی که من در مدرسه بودم، همیشه یک می گرفتم.» (یک نمره بیست در آلمان است. مترجم)، دلقک دوم می گوید.
· «یک؟»، دلقک اول با حیرت می پرسد.
· «آره! یک ضربه با چوب!»، دلقک دوم می گوید.
· طناب سیمی بار دیگر کنترل می شود.
· آیا به اندازه کافی محکم است؟
· آرتیست را تحمل خواهد کرد؟
· دلقک ها سکندری روان از صحنه خارج می شوند و نوای گیتار فضا را پر می کند.
· «شما دوشیزه علویانه را روی طناب می بینید!»، از بلندگو پخش می شود.
· ورونی این بار بلوز مروارید نشان براق زرد رنگی در بر دارد.
· او از نردبام قرمز رنگ بالا می رود، چتر کاغذی کوچک خود را برای حفظ تعادل باز می کند و قدم بر طناب سیمی می نهد.
· ورونی جلو جلو و عقب عقب می رود و تماشاچی ها ساکت اند، تا اینکه او برمی گردد، لبخند می زند و می ایستد.
· آنگاه تماشاچی ها به کف زدن آغاز می کنند.
· این آرتیست اما هنرش فقط در حرکت بر روی طناب خلاصه نمی شود.
· او تایر ماشینی را که به سویش انداخته می شود، می گیرد و و در آن به حرکت روی طناب می پردازد.
· هر بار که او از حرکتی به حرکتی دیگر آغاز می کند، کف زدن متوقف می شود.
· تماشاچی ها می ترسند که با کوچک ترین صدا تعادل او را بر هم بزنند.
· ورونی اما در روی طناب بی خیال و فارغ به نظر می رسد و اندامش حتی لحظه ای متزلزل نیست.
· دست های کلاودیا اما علیرغم این، موقع تماشای مادر میکائیل، از فرط هیجان خیس اند.
· ورونی اکنون بر روی طناب اسپاگات می زند.
· اکنون کاملا کج روی طناب ایستاده است.
· اکنون زانو می زند و با دهانش دستمالی را برمی دارد که میان زانوهایش حول طناب پیچیده شده است.
· هیچکدام از بچه های تماشاچی نمی خواهد سرفه کند.
· هیچکدام از آنها هم با تکان پا صدائی بوجود نمی آورد.
· اما وقتی که دوشیزه علویانه در امن و امان است، زمین از شدت کف زدن بچه ها به لرزه در می آید.
· خیلی زیبا بود!
· رقص بر روی طناب از چین آمده است و در گذر از ایتالیا و فرانسه به آلمان رسیده است.
· در سی ام ژوئن در سال ۱۸۵۹، مردی به نام گراوه لت به عنوان اولین شخص از روی آبشار نیاگارا بر روی طنابی گذر کرد.
· سه نوع طناب وجود دارد:
· طناب به اصطلاح شل، که بر رویش فقط می توان هنرهائی از قبیل پرتاب کلاه و غیره را اجرا کرد.
· طناب سیمی برای بالانس و آکروباتیک و طناب رقص که از کنف تهیه می شود و برای پرش مناسب است.
· «محور بدن باید دمساز باشد!»، رقصنده ای بر طناب گفته است.
· «رقصنده باید کاملا خونسرد باشد.
· اما مهمتر از همه، نقطه پایان است، نقطه ای که رقصنده قصد نیل بدان را دارد.
· اگر نقطه پایان از نظر دور افتد، فاجعه آغاز می شود.
· مسئله نه در نظر داشتن صرف نقطه پایان، بلکه از آن خود کردن نقطه پایان است، درونی کردن نقطه پایان است!
· تنها بدین طریق است که می توان از خطا مصون ماند!»، ورونی می گوید.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر