۱۳۹۹ دی ۱۴, یکشنبه

سیر و سرگذشت سیرک بلونی (۱۶)

  

جینا روک پاکو

(۱۹۳۱)
 
برگردان
میم حجری

حرکت روی طناب سیمی

 

·    قبل از اینکه حرکت روی طناب سیمی آغاز شود، میمونی بر روی اسب بی زینی در منیژه به پیش می تازد.

 

·    میمون بر پشت اسب سر راست نشسته است.

 

·    کلاودیا از خود می پرسد که آیا خرناس ـ گربه نره او ـ هم می تواند اسب سواری یاد بگیرد؟

 

·    اما چگونه می توان از خرناس اسب سواری انتظار داشت، وقتی که او حتی حاضر نیست، بند بر گردنش بسته شود.

 

·    اکنون طناب سیمی کشیده می شود.

 

·    دلقک ها کمک می کنند.

 

·    شاید هم به جای کمک مانع کار می شوند.

 

·    «من در یک مدرسه بسیار عالی تحصیل کرده ام.»، دلقک اول می گوید.

·    «این مدرسه بر قله کوهی قرار داشت.

·    من سال های سال به این مدرسه عالی واقع در کوه عالی می رفتم و همیشه در کلاس واحدی می نشستم.»

 

·    «در این مدرسه عالی چی یاد گرفتی؟»، دلقک دوم می پرسد.

 

·    «آخ!»، دلقک تحصیلکرده می گوید.

·    « یاد گرفتم که سیگار بکشم، سیب بدزدم و تو گوش معلم بزنم.»

 

·    «وقتی که من در مدرسه بودم، همیشه یک می گرفتم.» (یک نمره بیست در آلمان است. مترجم)، دلقک دوم می گوید. 

 

·    «یک؟»، دلقک اول با حیرت می پرسد.

 

·    «آره! یک ضربه با چوب!»، دلقک دوم می گوید.

 

·    طناب سیمی بار دیگر کنترل می شود.

 

·    آیا به اندازه کافی محکم است؟

 

·    آرتیست را تحمل خواهد کرد؟

 

·    دلقک ها سکندری روان از صحنه خارج می شوند و نوای گیتار فضا را پر می کند.

 

·    «شما دوشیزه علویانه را روی طناب می بینید!»، از بلندگو پخش می شود.

 

·    ورونی این بار بلوز مروارید نشان براق زرد رنگی در بر دارد.

 

·     او از نردبام قرمز رنگ بالا می رود، چتر کاغذی کوچک خود را برای حفظ تعادل باز می کند و قدم بر طناب سیمی می نهد.

 

·    ورونی جلو جلو و عقب عقب می رود و تماشاچی ها ساکت اند، تا اینکه او برمی گردد، لبخند می زند و می ایستد.

 

·    آنگاه تماشاچی ها به کف زدن آغاز می کنند.

 

·    این آرتیست اما هنرش فقط در حرکت بر روی طناب خلاصه نمی شود.

 

·    او تایر ماشینی را که به سویش انداخته می شود، می گیرد و و در آن به حرکت روی طناب می پردازد.

 

·    هر بار که او از حرکتی به حرکتی دیگر  آغاز می کند، کف زدن متوقف می شود.

 

·    تماشاچی ها می ترسند که با کوچک ترین صدا تعادل او را بر هم بزنند.

 

·    ورونی اما در روی طناب بی خیال و فارغ به نظر می رسد و اندامش حتی لحظه ای متزلزل نیست.

 

·    دست های کلاودیا اما علیرغم این، موقع تماشای مادر میکائیل،  از فرط هیجان خیس اند.

 

·    ورونی اکنون بر روی طناب اسپاگات می زند.

 

·    اکنون کاملا کج روی طناب ایستاده است.

 

·    اکنون زانو می زند و با دهانش دستمالی را برمی دارد که میان زانوهایش حول طناب پیچیده شده است.

 

·    هیچکدام از بچه های تماشاچی نمی خواهد سرفه کند.

 

·    هیچکدام از آنها هم با تکان پا صدائی بوجود نمی آورد.

 

·    اما وقتی که دوشیزه علویانه  در امن و امان است، زمین از شدت کف زدن بچه ها به لرزه در می آید.

 

·    خیلی زیبا بود!

 

·    رقص بر روی طناب از چین آمده است و در گذر از ایتالیا و فرانسه به آلمان رسیده است.

 

·    در سی ام ژوئن در سال ۱۸۵۹، مردی به نام گراوه لت به عنوان اولین شخص از روی آبشار نیاگارا بر روی طنابی گذر کرد.

 

·    سه نوع طناب وجود دارد:

 

·    طناب به اصطلاح شل، که بر رویش فقط می توان هنرهائی از قبیل پرتاب کلاه و غیره را اجرا کرد.

 

·    طناب سیمی برای بالانس و آکروباتیک و طناب رقص که از کنف تهیه می شود و برای پرش مناسب است.

 

·    «محور بدن باید دمساز باشد!»، رقصنده ای بر طناب گفته است.

·    «رقصنده باید کاملا خونسرد باشد.

·    اما مهمتر از همه، نقطه پایان است، نقطه ای که رقصنده قصد نیل بدان را دارد.

·    اگر نقطه پایان از نظر دور افتد، فاجعه آغاز می شود.

·    مسئله نه در نظر داشتن صرف نقطه پایان، بلکه از آن خود کردن نقطه پایان است، درونی کردن نقطه پایان است!

·    تنها بدین طریق است که می توان از خطا مصون ماند!»، ورونی می گوید.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر