۱۳۹۹ دی ۱۶, سه‌شنبه

سیر و سرگذشت سیرک بلونی (۱۸)

  

جینا روک پاکو

(۱۹۳۱)
 
برگردان
میم حجری
 
 وقت فراغت (آنتراکت)  

·    همه از چادر سیرک بیرون می آیند، کلاودیا هم به همین سان.

 

·    پشت چادر سیرک در زمین چمن، اولگا ـ فیل سیرک ـ  تن به انوار آفتاب سپرده است.

 

·    بچه ها و بزرگسالان به تماشایش ایستاده اند.

 

·    اولگا فیل مهربانی است.

 

·    او آرام آرام ایستاده است.

 

·    لوکاس، پرستار حیوانات با او ست.

 

·    اولگا به کوهی خاکستری می ماند.

 

·    بعضی ها با احتیاط به اولگا دست می مالند.

 

·    کلاودیا اما می ترسد.

 

·    گروهی از بچه ها با معلم شان هم آنجا ست.

 

·    معلم بچه ها راجع به فیل ها خیلی چیزها می داند.

 

·    «فیل آفریقائی داریم و فیل آسیائی!»، معلم بچه ها می گوید.

·    «فیل آسیائی گوش های نسبتا کوچکی دارد و پشتش به شکل کمان است.

·    فیل آفریقائی پیشانی گردی دارد و گوش های پهن.»

 

·    «دندان عاج این را شکسته اند»، پسرکی می گوید.

 

·    معلم اما نظر دیگری دارد.

 

·    «حیوانات ماده اغلب دندان عاج ندارند.

 

·    فیل ها دندان عاج را به طور کلی برای تحت تأثیر قرار دادن دیگران به کار می برند، برای به اصطلاح خودنمائی!

 

·    اگر وضع وخیم شود و حمله آغاز گردد، آنگاه گوش های شان را به صدا در می آورند، خرطوم خود را بلند می کنند و دشمن را مورد حمله مستقیم قرار می دهند.

 

·    ضمنا می کوشند که دشمن را له و لورده کنند.

 

·    وزن فیل بزرگسال می تواند بیشتر از ۴۰۰۰ کیلو باشد.

 

·    علیرغم این، حرکت فیل ها نرم و بی سر و صدا ست.

 

·    پوست فیل هم که این چنین کلفت به نظر می رسد، خیلی حساس است!»، معلم می گوید.

 

·    «فیل مو هم دارد!»، بچه ها می گویند.

·    «اینجا و اینجا دور چشم هایش!»

 

·    معلم با تکان سر تأیید می کند.

 

·    «فیل های جوان روی هم رفته مودار هستند.

·    اما با گذشت زمان، موهای شان می ریزد.

·    بعدها، فیل ها ایستاده هم می خوابند و حتی الامکان به جائی تکیه می دهند.

·    اما در ایام جوانی موقع خواب می نشینند»، معلم می گوید.

 

·    «شاید برای اینکه برخاستن برای شان دشوار است!»، دختری می گوید.

·    «مادر بزرگ من همیشه استخوان درد دارد!»

 

·    بچه های دیگر می خندند.

 

·    «در هر صورت جالب است که فیل ها در روند تکامل خویش با بزرگتر کردن هرچه بیشتر خرطوم شان کار خود را راحت تر کرده اند!»، معلم می گوید.

·    «قبلا به جای خرطوم بینی قرار داشت.

·    اما فیل با خرطوم خود چی می کند؟»

 

·    «فیل با خرطومش آب روی کسی می پاشد»، پسرکی می گوید.

 

·    «فیل با خرطومش فقط آب نمی پاشد»، معلم می گوید.

·    «خرطوم فیل ارگان لامسه و بویائی فیل است.

·    فیل از خرطومش برای گرفتن و بلند کردن اشیاء و مواد غذائی استفاده می کند.

·    آب آشامیدنی را هم به وسیله خرطومش می مکد.

·    خرطوم فیل گنجایش یک سطل آب را دارد.

·    بعد آب را به صورت ذرات آب به دهان خود می پاشد.

 

·    خرطوم سبب می شود که فیل دیگر نیازی به خم شدن و یا زانو زدن نداشته باشد.

·    فیل ها به صورت گله ای زندگی می کنند و از نباتات تغذیه می کنند.

·    میمون های انسانی، دلفین ها و فیل ها جزو هوشمندترین پستانداران محسوب می شوند.

·    علاوه بر این حافظه بسیار خوبی دارند.

·    آنها پس از سال ها خاطرات خوب و بد خود را به یاد می آورند.

·    اگر کسی ستمی بر فیلی برساند، او هم ستم را به یاد می سپارد و هم ستمگر را.»

 

·    یکی از بچه تکه قندی در دست دارد و به اولگا نشانش می دهد.

 

·    اولگا تکه قند را با ظرافت تمام با خرطومش برمی دارد و به دهان می برد.

 

·    کلاودیا نمی داند که از عهده چنین کاری برمی آید و یا نه.

 

·    شاید اگر پسرک، میکائیل همراهش باشد، بتواند تکه قندی به فیل بدهد.

 

·    او اولگا را بهتر می شناسد.

 

·    «هی تو!»، کلاودیا از پشت سر می شنود.

 

·    وقتی کلاودیا سر بر می گرداند، می بیند که میکائیل واقعا پشت سرش ایستاده است.

 

·    او هنوز هم همان شلوار زیبائی را بر تن دارد که نشانه آرتیست بودن او ست.

·    شلوار آبی با خطوط سیمین.

 

·    همه بچه ها به کلاودیا می نگرند.

 

·    «من یادم رفته بقیه پولت را به تو پس بدهم»، میکائیل می گوید و سکه یک مارکی را به طرفش دراز می کند.

 

·    کلاودیا اصلا متوجه این امر نشده بود.

 

·    «هوم!»، کلاودیا می گوید.

·    «من در مقابل فیل اعتماد به نفس ندارم»، کلاودیا می گوید و با انگشت به فیل اشاره می کند.

 

·    میکائیل می خندد.

 

·    «نترس، فیل آدمخور نیست»، میکائیل می گوید.

·    «اسمش اولگا ست.

·    تو می توانی نوازشش کنی!»

 

·    او دست کلاودیا را می گیرد و به نزد فیل می برد.

 

·    «اولگا پوست سفت و سختی دارد.

·    پوستش به کاغذ سمباده شبیه است که بابا در جعبه ابزارش دارد.

 

·    معلوم نیست که اولگا اصلا می فهمد که من نوازشش می کنم»، کلاودیا می اندیشد و محکمتر نوازشش می کند.

 

·    «می بینی!»، میکائیل می گوید.

 

·    «اسم تو میکائیل است!»، کلاودیا می گوید.

·    «اسم من کلاودیا ست!»

 

·    آنگاه می دود و با سکه یک مارکی بستنی می خرد و می گذارد که میکائیل هم بستنی اش را لیس بزند.

 

ادامه دارد.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر