۱۳۹۹ دی ۹, سه‌شنبه

درنگی در شعر فروغ تحت عنوان «چرا توقف کنم، چرا؟» (۸)

اشعار فروغ فرخزاد

 درنگی 

از

ربابه نون

۱

چرا توقف کنم؟


پرنده‌ای 

که 

مرده‌ بود

 به من پند داد که پرواز را بخاطر
بسپارم.

 
این جمله فروغ را خیلی ها خوانده اند، ولی محتوای فلسفی آن را کمتر کسی درک کرده است.
 
فروغ
از
مرگ پرنده
استنتاج فلسفی کرده است:
پرنده مردنی و چال کردنی است،
ولی پرواز پرنده اما جزو زندگی است و به خاطر سپردنی است.
 
پرواز
یکی از فرم های کار آدمی است.
همین آثار فروغ
هم
پرواز او ست.
 
فروغ 
مرده و جسمش به ذرات مادی متشکله تجزیه شده است.
پروازش اما مانده است و به خاطر سپردنی است.
 
به قول طبری
که 
کار أمی باقی است،
ار جسمش فنا گردد.
 
۲

نهایت تمامی نیروها پیوستن است،

 پیوستن
به

 اصل روشن خورشید
و 

ریختن به شعور نور

 
ترجمه این بند از شعر فروغ
دشوار است.
چون درک علمی اش آسان نیست.
 
در قاموس فروغ
سرانجام همه نیروها، 
وحدت است.
وحدت در اصل روشن خورشید و جاری شدن در شعور نور.
 
منظور فروغ از نیرو 
نه
نیرو و انرژی،
بلکه مبارزان انقلابی است.

برای آنکه آتش و نور و ستاره و ماه و خورشید و غیره
همه
فرم های منور ماده اند.

فروغ
خواه و ناخواه
و
آگاه و ناخودآگاه
سرانجام همه نیروهای ترقی اجتماعی را وحدت نهایی آنها می داند.
وحدت نهایی در حزب طبقه کارگر
و
از ان خود کردن شعور طبقاتی طبقه کارگر (مارکسیسم ـ لنینیسم)
 
ادامه دارد.

۱ نظر:

  1. نهایت تمامی نیروها پیوستن است،
    پیوستن
    به
    اصل روشن خورشید
    و

    ریختن به شعور نور

    طبری نیز همین نقطه نظر را نمایندگی می کند:
    سپاه پیشرفتند و تکامل این جوانمردان
    سپاهی این‌چنین از وادی حِرمان گذر دارد
    به سوی معبد خورشید پیمودن خطر دارد
    ولی هر کس از این ره رفت
    بخشی شد ز نور او
    هم‌آوا گشت با فر و شکوه او غرور او

    اما فروغ این را سرنوشت همگان و طبری آن را خاص انسانهایی می داند که قدم به عرصه مبارزه گذاشته اند.

    پاسخحذف