میم حجری
۱۹۸۲
سنگ سخنگو
دیروز
بعد از کار به رییس گفتم اگه با درخواست اضافه حقوق این همکارمون موافقت
نکنین و بخواد از اینجا بره منم باهاش میرم امروز دیدم همکارم خوشحال اومده
میگه بادرخواستش موافقت شد
والا پیرمرد گناه داشت کجا میخواد بره دنبال کار بگرده سر پیری
سگ سخن جو
مریم مقدس
مقدستر از مریم «مقدس» است.
یکی دیگر هم از این مریم ها هست و یا فقط همین یکی بوده است و بس؟
تا بر او نماز بریم
۱۹۸۳
سنگ سخنگو
ولی باید اعتراف کنم ک واقعا دلم برای مامانم تنگ شده با تمام مغرور بودن سرد بودنم باید اعتراف کنم دلم برای صداش تنگ شده
سگ سخن جو
رابطه عاطفی میان مولد و مولود
محتوای یکسان ندارد.
حتی اگر یکسانی فرمال داشته باشند
مولود برای مولد
حکم معشوق مجبوری را دارد.
مولد برای مولود
حکم کنیز و کلفت و دایه و نوکر را
تنگ شدن دل اربابی به کلفت و دایه و نوکر
طبیعی است
تفاوت فی مابین در عمل آشکار میگردد و نه در حرف
۱۹۸۳
سنگ سخنگو
اکانت دومو دوس نداشتم دی اکتیو کردم
کصخلم عمتونه
سگ سخن جو
این تحقیرواژه سازی از آلت تناسلی زن
و مشتقات بیشمار از آن
توسط جوانان و نران و زنان جماران
ماهیتا
آنتی فمینیستی (زن ستیزانه) است.
معلوم نیست که هدف حضرات چیست.
بدین طریق
گنجینه فحشواژه های فئودالی
(خر، سگ، زن، کلفت، نوکر، حمال، پابرهنه و غیره)
غنی تر می شود
۱۹۸۴
سنگ سخنگو
سگ سخن جو
جشن تکلیف و حجاب و عرشاد
برای طبقه حاکمه ط. جماران
هم
تجارت است و هم زیارت.
هم
تجار پارچه
میلیاردها از دسترنج خلق را
به تاراج می برند
و
هم
نسل قدیم
را
به بهانه جلوگیری از ج. خانه گشتن جامعه به طرفداری از جنقوری جلب می کنند
و
هم
جامعه
را
به طور مستقیم
به
کشور نو
تبدیل می کنند.
۱۹۸۵
سنگ سخنگو
سگ سخن جو
من ـ زور؟
عوامفریبی طبقه حاکمه کافی نیست؟
باید اعضای جامعه
همدیگر را حسابی گول بزنند تا جنگل و ط. جامعه شود؟
حقیقت باید مذموم و منفور باشد؟
۱۹۸۶
سنگ سخنگو
شده در جمع باشی و میان همه تنها به عزلت برسی؟
سگ سخن جو
این اولا تازگی ندارد.
حتی در قرون وسطی امکان پذیر بوده است:
هرگز حضور حاضر و غایب شنیده ای؟
من در میان جمع و دلم جای دیگر است.
شاعر عاشق بوده و دلش نزد دلبر.
اکنون در فرماسیون اقتصادی سرمایه داری
جامعه اتمیزه شده و همه تنها و بی کس و بی پناهند.
یعنی در جمع و جامعه
عملا تنها هستند
۱۹۸۷
سنگ سخنگو
يك زن
اگر با تابش و سرخوشىاش
با خندههايش بتواند
عقل از سرتان بيرون كند؛
اگر چشمانش،
راز چشمانتان را بخواند
اگر بتواند
اندوه و شادمانىتان را شريك شود
'آن زن' شراب شماست.
سگ سخن جو
مدح شبیه ذم.
تبدیل زن به زباله.
آره.
اگر کسی در کله ای
چه کله زنانه و چه کله نرانه
ذره ای مغز اندیشنده پیدا کند
جهانپهلوان است.
پیدا کردن عقل پیشکش اجنه
چون عقل را به گوشه میخانه باختیم
جز عشق او نماند در همه صورت دبیر ما
۱۹۸۸
سنگ سخنگو
گاهی ادم یه چیزایی میبینه و میشنوه با خودش میگه ای کاش کر و کور بودم
سگ سخن جو
این چیزها
همیشه بوده اند.
تازگی ندارند.
قبلا در محافل زنانه و نرانه کوچک بوده اند.
اکنون در مقیاس تمام ارضی (گلوبال) مطرح می شوند.
تحلیل این چیزها
طریق و ترفندی برای جامعه شناسی است
۱۹۸۹
سنگ سخنگو
خبری از آينده نيست
انگار هی داره به گذشته اضافه ميشه
سگ سخن جو
قضیه از چه قرار است؟
بورژوازی معاصر به آماج های مترقی ب. آغازین پشت کرده و به وحت با طبقات برده دار و فئودال رسیده
نتیجه اش تشکیل فوندامنتالیسم ها و مذاهب متنوع است
طبقه کارگر که چاوش آینده بود
شکست خورده
و
تاریخ به ظاهر بی سوبژکت مانده
ولی هراسی نیست
آینده در بطن حال نطفه میبندد
۱۹۹۰
سنگ سخنگو
پسری که فحش مادر میده به یه دختر اگه بی پدر نیست پس چیه
سگ سخن جو
فحش مادر
میراث آنتی فمینیستی جوامع برده داری و فئودالی است
حتی خود زنان فحش مادر می دهند
مثلا همین جمله تو توهین به مادران و زنان است
منظور تو این است که مادر او ج. است.
در حالیکه می توانستی به خودش و یا پدرش حمله کنی
فحش فرمال است
بی محتوا ست.
مادر ج. و پدر ج. کش فرقی ندارند
۱۹۹۱
سنگ سخنگو
واقعا تو انتخاب اسم برای حیوونا ریدمان و بی سلیقهایم. هشت پا چیه آخه؟ اصلا تو از کجا میدونی اون هشتتا پاعه؟ شاید دست باشه! مگه شما تا حالا دیدید باهاشون راه بره که بهشون میگید پا؟
سگ سخن جو
اولا
قضیه
همه جا از همین قرار است.
چهل پا
چارپا
چارپایه
هزارپا
ثانیا
دست عضوی انسانی است و نه حیوانی
دست بغرنج ترین عضو اندام ما ست
و
با رهایش دست از اسارت خاک و کار (دستی) گذار از حیوانیت به آدمیت شروع شده است
۱۹۹۲
سنگ سخنگو
"زادن من سفر و عشق تو باشد زادم"
زادن من سفر و عشق تو باشد زادم
تو چه حسنی که منت عاشق مادرزادم
گردش چشم تو با من چه طلسمی انداخت
که در این دایره چرخ کبود افتادم
قصر غلمان و سراپرده حورانم بود
آدم انداخت در این دخمه غم بنیادم
نقطه خال تو در میکده از من بستاند
آنچه در مدرسه آموخته بود استادم
یک نگاه توام از نقد دو عالم بس بود
یک نظر دیدم و تاوان دو عالم دادم
من اگر رشته پیمان تو بستم ز ازل
پای پیمان تو هم تا به ابد استادم
شهریارا چه غمم هست که چون خواجه خویش
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
یک نگاه توام از نقد ِ دو عالم بس بود
یک نظر دیدم و تاوان ِ دو " عالم " دادم
شهریار
سگ سخن جو
معنی تحت اللفظی:
یک نگرش تو به من
برایم برد هر دو جهان بود
یک نظر من به تو
برایم باخت هر دو جهان بود
سایه همین محتوا را در مفهوم «دل و دین» تجرید کرده است
ندانم آن که دل و دین ما به سودا داد
بهای آن چه گرفت و به جای آن چه خرید
۱۹۹۳
سنگ سخنگو
خلاصه میگم
هيچي ندارم واسه از دست دادن.
سگ سخن جو
فضای مجازی
در انحصار اقشار و طبقات اجتماعی مرفه است و نه توده
همینکه اینجا هستی
دال بر این است که جزو توده بی همه چیز نیستی.
سؤال این است که چیستی و کیستی؟
۱۹۹۴
سنگ سخنگو
همه خوشگلن فقط باید یکی باشه که اون خوشگلیو ببینه همون یک نفر کافیه
سگ سخن جو
زیبایی که سوبژکتیو نیست تا بسته به وجود حریفی
همه زیبا باشند.
زیبایی اوبژکتیو (عینی) است.
هر کس هم بسته به زیبایی عینی خویشتن
به حریفی نزدیک می شود.
ضمنا زیبایی ظاهری
تعیین کننده که نیست.
خر زیبا چه زن باشد و چه نر
اصلا قابل دوست داشتن نیست.
ای بسا خوشگلا که تهوع انگیزند
۱۹۹۵
سنگ سخنگو
لذتی که تو انتقام هست توی هیچچچچچ بخششی نیست
سگ سخن جو
اولا
آلترناتیو انتقام که بخشش نیست
ثانیا
انتقام کسب و کار کودن های کوته اندیش است
مثال:
اجامر جنقوری جماران شاید ۱۰۰ هزار نفر را کشته باشند.
از کی باید انتقام گرفت؟
از سیدعلی
جنتی
تمساح یزدی
احوقی نجات
کوسه و غیره؟
مویی از سر فرزانگان خلق
به همه این زباله ها می ارزید.
چاره
چیست؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر