شین میم شین
شیخ سعدی
(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)
حکایت یازدهم
۱
سعدی برای سرعقل آوردن زشتنامان (که دلیل زشتنامی شان معلوم نیست) پند و اندرز می دهد:
اگر بد کنی، چشم نیکی مدار
که هرگز نیارد گز، انگور، بار
نپندارم، ای در خزان کشته جو
که گندم ستانی به وقت درو
درخت زقوم ار به جان پروری
مپندار، هرگز کز او بر خوری
رطب نآورد چوب خرزهره، بار
چو تخم افکنی بر همان چشم دار
۲
اگر بد کنی، چشم نیکی مدار
که هرگز نیارد گز، انگور، بار
معنی تحت اللفظی:
به ازای کنش بد
انتظار واکنش نیک نداشته باش.
هر درختی بکاری، میوه همان درخت را خواهی چید.
انتظار چیدن انگور از درخت گز نداشته باش.
حافظ در ابیات زیر مفهوم فلسفی «اختیار» را به همین معنی به کار می برد:
حافظ
رضا به داده، بده وز جبین گره بگشا
که بر من و تو در اختیار نگشاده است.
معنی تحت اللفظی:
به روزی مقرره راضی باش.
برای اینکه من و تو آزاد (مختار، صاحب اختیار) نیستیم.
حافظ
در این بیت غزل،
مثل سعدی به (۱) زدائی جامعه و تاریخ می پردازد و در اختیار و آزادی را به روی انسان بسته می داند و مردم را به تسلیم و تحمل و رضا فرا می خواند.
جواب
حافظ در این بیت، مثل سعدی به سوبژکت زدائی جامعه و تاریخ می پردازد و در اختیار و آزادی را به روی انسان بسته می داند و مردم را به تسلیم و تحمل و رضا فرا می خواند.
حافظ برای اقناع خواننده، ادعا می کند، که همه چیز بنا بر (۲) صورت می گیرد و روندهای اجتماعی مثل روندهای طبیعی بی سوبژکت اند و انسان در جامعه تماشاگری بیش نیست و نباید به خود زحمت تغییر اوضاع را بدهد.
جواب
حافظ برای اقناع خواننده، ادعا می کند، که همه چیز بنا بر مشیت الهی صورت می گیرد و روندهای اجتماعی مثل روندهای طبیعی بی سوبژکت اند و انسان در جامعه تماشاگری بیش نیست و نباید به خود زحمت تغییر اوضاع را بدهد.
انسان بدین طریق
به
درجه ای نازلتر از حشرات
تنزل داده می شود.
برای اینکه حشرات حتی به داده کذایی راضی نیستند.
در طول تاریخ رشد یافه اند و محیط زیست خود را زیر و رو کرده اند.
جبرگرا (دترمینیست) خواندن سعدی و حافظ، تنها به دلیل رد (۳)، نادرست است.
جواب
جبرگرا (دترمینیست) خواندن سعدی و حافظ، تنها به دلیل رد اختیار، نادرست است.
آنها جزم «مشیت الهی» را مطلق می کنند، نه جبر و ضرورت و قانونمندی های عینی هستی را.
حافظ
می خور، که عاشقی نه به کسب است و اختیار
این موهبت رسید ز میراث فطرتم.
معنی تحت اللفظی:
انسان در عاشق شدن
مختار و آزاد نیست.
عشق موهبت و نعمتی است که در فطرت و نهاد آدمی است.
این نظر حافظ راجع به عشق
تا حدودی درست است.
ولی طرز توضیح آن نادرست است.
عشق
خودپو، بی اختیار و غیر ارادی از راه می رسد.
عشق
آگاهانه و حساب شده نیست.
وگرنه عشق نیست.
عشق
پدیده ای غیرعقلی است.
انسان هرچه عاقلتر باشد، کمتر عاشق می شود.
عقل و عشق رابطه معکوس دارند.
حافظ
در این بیت غزل،
دیالک تیک (۴)
را
به شکل دوئالیسم اکتساب و فطرت بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از ان جبر (فطرت) می داند.
جواب
حافظ
در این بیت غزل،
دیالک تیک جبر و اختیار
را
به شکل دوئالیسم اکتساب و فطرت بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از ان جبر (فطرت) می داند.
حافظ
عاشقی را ارثی، جبلی، خدادادی و جبری (بنا بر مشیت الهی) می داند، نه اکتسابی و اختیاری.
البته حافظ، در یک مورد استثنائی، شاید در لحظه مستی، از خود مختاری دم می زند و چپ نمائی می کند:
چرخ بر هم زنم، ار غیر مرادم گردد
من نه آنم، که زبونی کشم از چرخ فلک.
معنی تحت اللفظی:
اگر چرخ بر وفق مراد من نگردد، درهمش می کوبم.
من
حاضر به رقصیدن به ساز چرخ نمی شوم.
اما خودش بهتر می داند که دست انسان از چرخ کذائی کوتاه است و تنها در عالم خیال و مستی و بیهوشی می تواند از این لافها بزند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر