۱۳۹۹ آذر ۳۰, یکشنبه

درنگی در شعر فروغ تحت عنوان «چرا توقف کنم، چرا؟» (۲)



اشعار فروغ فرخزاد

 درنگی 

از

ربابه نون

۱

چرا توقف کنم، چرا؟

این نوعی ردیف در این شعر فروغ است.

ضمنا 

عنوان این شعر است.

یعنی  

محتوای ماهوی این شعر

در این عنوان تقطیر یافته است.

فروغ 

دلیلی برای توقف نمی بیند

و

برای اثبات صحت این نظر

دلیل می آورد.

 

۲

پرنده‌ها به سوی جانب آبی رفته‌اند
افق 

عمودی 

است.


افق 

عمودی است 

و 

حرکت، 

فواره‌وار
و 

در حدود بینش

 

دلیل اول فروغ

این است که پرنده ها هم توقف نکرده اند، پرواز کرده اند و به سوی آبی رفته اند.

این بدان معنی است

که

فروغ

به

مثابه نماینده فمینیسم انقلابی

پرندگان

را

سرمشق خود قرار می دهد.

در دیگر اشعار فروغ هم خویشاوندی او با پرندگان به چشم می خورد.


دلم گرفته‌است 

فروغ فرخ زاد
دلم گرفته‌ است

به ایوان می‌روم و انگشتانم را
بر پوست کشیده‌ی شب می‌کشم
چراغ‌های رابطه تاریک‌ اند
چراغ‌های رابطه تاریک‌ اند

کسی مرا به آفتاب
معرّفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانیِ گنجشک‌ها نخواهدبرد
پرواز را به‌ خاطر بسپار
پرنده مُردنی‌ است

فروغ در این شکوه سرشته به حسرت خویش

دیالک تیک پرنده و پرواز

را

کشف می کند و تبیین می دارد

و

ضمنا

نقش تعیین کننده را نه از آن پرنده، بلکه از آن پرواز می داند.

فروغ

در 

این دیالک تیک پرنده و پرواز،

دوئالیسم تئولوژیکی فنا و بقا

را

هم وارونه می سازد و هم به دیالک تیک مردنی و ماندنی (از خاطر بردنی و به خاطر سپردنی) استحاله می بخشد.

اگر این دو شعر فروغ را در پیوند با یکدیگر در نظر بگیریم،

به

این نتیجه می رسیم

که

نه

پرنده به مثابه سرمشق، 

بلکه پرواز، تعیین کننده است.

یعنی

جنبش

(توقف نکردن)

تعیین کننده است.

 

 

سیاوش کسرایی

شاعر پرولتاریای انقلابی

همین مفهوم فروغ 

را

دقیقتر و ملموس تر و روشن تر تبیین می دارد:

کار کردن.

بعد

مفهوم کارکردن به صور زیر بسط و تعمیم می دهد:


کار کردن، کار کردن
آرمیدن؛
چشم انداز بیابان های خشک و تشنه را دیدن
جرعه هایی از سبوی تازه آب پاک نوشیدن

گوسفندان را سحرگاهان به سوی کوه راندن
هم نفس با بلبلان کوهی آواره خواندن
در تله افتاده آهو بچگان را شیر دادن
نیم روزخستگی را در پناه دره ماندن

گاه گاهی،
زیر سقف این سفالین بام های مه گرفته،
قصه های در هم غم را ز نم نم های باران ها شنیدن
بی تکان گهواره ی رنگین کمان را
در کنار بام دیدن

یا، شب برفی،
پیش آتش ها نشستن،
دل به رؤیاهای دامنگیر و گرم شعله بستن

...

احسان طبری

احسان طبری

همین مفهوم فروغ 

را

همزمان

در 

سنت فروغ و کسرایی

بسط می دهد:

که کار آدمی باقی است.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر