۱۳۹۹ آذر ۵, چهارشنبه

کلنجار سنگ سخنگویی با سگ سخن جویی (۱۷۹)

  Bild

 
میم حجری
 
۱۱۹۱ 
سنگ سخنگو

حقيقتا از سبزه بودنم متنفرم 

سگ سخن جو
 

پوست سبز 

مقاومتر و سالم تر از پوست سفید در مقابل امراض پوستی است.

ضمنا
به لحاظ اروتیکی هم جذابتر است
علاوه بر این
مشخصات صوری
تعیین کننده نیستند.
خر اگر جمال بی همتا هم داشته باشد
فرقی در خریتش حاصل نخواهد آمد.
سعدی هم گفته:
صورت زیبای ظاهر هیچ نیست
تا توانی سیرت زیبا بیار
 
 ۱۱۹۲
سنگ سخنگو
 
رازامو به مادربزرگم میگفتم نه به خاطر اینکه راز نگهداره خوبی بود، نه؛ چون آلزایمر داشت
 
سگ سخن جو
 
من ـ زور از راز چیست؟
تار و پود دیوان خواجه شیراز از همین مفهوم تشکیل یافته است.
سکنه جماران
همه خود را مخزن راز می دانند و از فقدان محرم اسرار شکوه دارند.
نکته ها هست بسی محرم اسرارکجا ست؟

راز چیست؟
 
 ۱۱۹۳
سنگ سخنگو
 
همیشه برای همه جوری بودم که هیچکس برام نبوده اهمیت دادنا محبت کردنا وقت گذاشتنا توجه کردنا یکی مث خودمون واسه خودمون آرزوست
 
سگ سخن جو
 
مسئله ساده نیست
اهمیت داده ای بی آنکه مهم باشند
محبت کرده ای بی آنکه سزاوار محبت باشند
وقت گذاشته ای بی انکه ارزشش را داشته باشند؟
مقصر کیست؟

اگر برعکس بوده
مگر طبیعی نبوده است؟
منت برای چیست؟

اگر حریف به تو اهمیت نداده، محبت نکرده، وقت نگذاشته
خر بوده و یا تو درخور آن نبوده ای

 ۱۱۹۴
سنگ سخنگو

تو جامعه ای که جوون هجده ساله ارزوی مرگ کنه امکان پیشرفت نداریم

سگ سخن جو
 
مفهوم انتحار
باید مستقلا تحلیل شود.
انتحار
می تواند ایده ئولوژیکی باشد:
نیهلیستی
فاشیستی
فوندامنتالیستی
آنارشیستی
باشد.

انتحار می تواند نتیجه خریت و خردستیزی و جنون باشد
دلیل عقلی برای انتحار وجود ندارد
 
 
 ۱۱۹۵
سنگ سخنگو
 
هر كاري ميكنين بكنين پاي خودتون،
فقط تظاهر به دوست داشتن كسي كه حسي بهش ندارين 
نكنين،
اون باور ميكنه،
وابسته ميشه و وقتي ميفهمه همه چي دروغ بوده 
ديگه نميتونه كسيو باور كنه 
 
سگ سخن جو
 
این مسئله قابل بحث است

وقتی به کسی نیاز داری
غریزه ات
بلبل زبانی می کند
و نه عقلت
این دعاوی واقعی اند ولی نه حقیقی
پس از رفع نیاز
غریزه لال می شود و عقل شرمنده

حریف هم نباید خر باشد و به دعاوی غریزه ایمان بیاورد
اگر از عشق مولد به مولود صرفنظر شود،
کسی جز خودش عاشق کسی نیست
 
 ۱۱۹۶
سنگ سخنگو
 
آدم تو هر نقطه ای که هست
 نباید به چیزی دل ببنده، 
باید بتونه دوباره از صفر شروع کنه
 
سگ سخن جو
 
این جمله تو
در عین ایجاز
حاوی دریایی از تجربه و اندیشه است

دل بستن
خرافه است

حافظ هم در اولین غزلش گفته:
دل
بدون اجازه صاحبدل
از دست می رود

عشق مثل زلزله است
تحمیل می شود

بدبختی هم همینجا ست
که
حتی عشق مادر و پدر به توله
یکطرفه است.

عشق
نه
رابطه
بلکه وابستگی است

 ۱۱۹۷
سنگ سخنگو

هر چی سرم اومده تقصیر خودم بوده درک این مسئله مهمترین دستاورد امروزم بود
 
سگ سخن جو
 
این ادعای تو ارزش علمی ندارد.

فرد
در دیالک تیک جبر و اختیار زندگی می کند
و افسارش به دست جبر است.

فرد
مختار مطلق نیست تا مقصر مطلق باشد.

جامعه
میدان رزم طبقات اجتماعی است
فرد
عضو طبقه ای است
و
خواه و ناخواه و آگاه و ناخودآگاه
تحت تأثیر مبارزه طبقاتی است

 ۱۱۹۸
سنگ سخنگو

فراموش کردن کسی که دوستش داری مثل حل شدن قندی میمونه که تو چایی انداختی. درسته که اون قند حل میشه و دیده نمیشه ولی برای همیشه مزه‌ی اون چایی رو عوض کرده.
 
سگ سخن جو
 
آره.
هیچ چیز فراموش نمی شود

حتی چیزهایی که ناآگاهانه (به طور خودپو) در ایینه ذهن فرد
منعکس و در حافظه اش انبار و تلنبار شده اند
فراموش نمی شوند
و
چه بسا
از اعماق کنده می شوند و فرد به انها وقوف حاصل می کند.
 
 ۱۱۹۹
سنگ سخنگو
 
در من چیزی کم بود 
و در این زندگانی هم چیزی کج بود
 میان ما و زندگانی 
یک چیزی گنگ بود ،
 ما دیر آمدیم یا زود 
هر چه بود 
به موقع نیامدیم !
 
 محمود دولت آبادی
 
سگ سخن جو
 
دولت آبادی شعور فلسفی ندارد و از مفاهیم بی خبر است.
منظورش از زندگانی
جامعه است.
جامعه
سیستمی طبقاتی است
زندگانی کج و راست معنی ندارد.
جامعه
به زود و دیر و به موقع امدن کسی هم ربطی ندارد.
روشنفکران جماران
جماعتی عقب مانده اند
 
 ۱۲۰۰
سنگ سخنگو
 
از یه جایی به بعدم همینکه آدما حال آدمو بپرسن، خودش حال آدمو بدتر میکنه
 
سگ سخن جو
 
آدم؟
آدم کجا بود؟
دی شیخ بی چراغ همی گشت گرد باغ
کز این و آن ملولم و حیوانم ارزو ست.

آدم شاید در کره مریخ باشد
مریخی جان

دلیل سفر اساتید دانش کاه صدنلی شریف به مریخ هم همینه
دنبال آدم می گردند تا پشت سرش نماز جماعت بخوانند و عرشاد و خرشاد شوند
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر