شین میم شین
نه
اندیشه مادرزاد وجود دارد
و
نه
اندیشیدن مادر زادی.
اندیشیدن
را
باید مثل هرعلم،
در روندی دشوار فراگرفت.
شیخ سعدی
(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)
حکایت یازدهم
۱
به است از دد، انسان صاحبخرد
نه انسان، که در مردم افتد چو دد.
معنی تحت اللفظی:
انسانی
بهتر از دد است، که خردمند است
و
نه
انسانی که بسان دد به جان مردم می افتد.
حافظ
آنهمه شعبده ها عقل که می کرد، اینجا
سامری پیش عصا و ید بیضا می کرد.
معنی تحت اللفظی:
همانطور که سامری موسی و معجزاتش را بی اعتبار می ساخت،
عقل هم عشق و باده و غیره را از اعتبار می انداخت.
سامری،
شخصیتی بت پرست به نام موسی بن ظفر از سرزمین «عراق» بود که در دوران نبوّت حضرت موسی (ع) به «مصر» آمد و به آن حضرت ایمان آورد.
سامری، خاله زاده موسی (ع) و شاگردش بود.
مفسّران گفته اند:
سامری هنگام نزول وحی بر موسی (ع)، جبرئیل را دید.
او یکی از نخبگان «بنی اسرائیل» بود.
هنگامی که جبرئیل پس از غرق شدن فرعون و لشکریان او بر اسب بهشتی سوار بود،
سامری مقداری از خاک جای پای جبرئیل را برای تبرّک برداشت.
از خواصّ آن خاک این بود که به هر چیزی نزدیک می شد، روح در آن، دمیده می شد و حرکت می کرد.
گوساله سامری یا گوساله هارون،
گوساله ای از طلا بوده است که سامری (به روایت قرآن) یا هارون (به روایت تورات)، آنگاه که موسی (ع) به کوه «طور» رفته بود، از زر ساخت و بنی اسرائیل را به پرستش آن دعوت کرد.
درخواست بنی اسرائیل از حضرت موسی (ع) برای کتاب و شریعت باعث شد تا حضرت موسی (ع) سی روز برای عبادت به کوه طور برود.
موسی (ع)، هارون (ع) برادرش را در میان قوم،
به جانشینی گذاشت تا به فرمان او زندگی کنند
و
به «طور سینا» رفت.
به فرمان خداوند، وعده سی روزه او به چهل روز کشید.
در این هنگام، سامری، بنی اسرائیل را گرد خود آورد و گفت: موسی با هفتاد تن از میان شما بیرون رفته است و همه هلاک شدند.
اکنون می خواهم خدای موسی (ع) را به شما بنمایانم.
سامری، منسوب به «سامر» یا «سامره» است.
در حال حاضر،
نام محلّی در «فلسطین» است
که به نظر می رسد اسم قوم یا طایفه ای باشد که در گذشته در آنجا می زیستند.
برخی بر این باورند که هم فکران یا فرزندان سامری،
بعدها در منطقه «سامره فلسطین» ساکن شدند
و
نام این محل یا طایفه،
به اعتبار سکونت هم فکران یا فرزندان او بوده است.
سامری، از اصحاب حضرت موسی (ع) و دارای دانشی شگفت و علمی برتر بود.
وی، از دانش شهودی و ریاضت بهره برده بود
و دستی بر علوم و دانش های غریبه داشت.
حافظ
در این بیت غزل،
عقل را به شعبده بازی متهم می کند و با سامری یکسان می داند که چاره ای جز شکست محتوم در مقابل حریف قدر قدرت (باده و عشق و خرافه و غیره)
ندارد.
همه این تشبثات حافظ
در خدمت خردستیزی اند.
فرق اساسی حافظ با سعدی همینجا ست:
سعدی
تا حدودی
خردگرا
ست.
حافظ
اما
از سرتاپا خردستیز است.
۱
چو انسان نداند، به جز خورد و خواب
کدامش فضیلت بود بر دواب
معنی تحت اللفظی:
کسی که سودایی جز خور و خواب ندارد،
برتر از جانوران نیست.
سعدی
در این بیت شعر،
با توجه به بیت قبلی دیالک تیک غریزه و عقل را به عنوان محک و معیار ارزیابی وارد دیالک تیک (۱) می کند و به مقایسه انسان و حیوان می پردازد.
جواب
سعدی
در این بیت شعر،
با توجه به بیت قبلی دیالک تیک غریزه و عقل را به عنوان محک و معیار ارزیابی وارد دیالک تیک (خیر و شر) می کند و به مقایسه انسان و حیوان می پردازد.
انسانی که جز ارضای غرایز (خورد و خواب) سودائی بر سر ندارد، فرقی با حیوان ندارد.
سعدی
بعدها در غزلی این اندیشه را همه جانبه تر تصریح خواهد کرد:
خور و خواب و خشم و شهوت
حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
معنی تحت اللفظی:
کسی که غیر از خور و خواب و خشم و شهوت سودایی در سر ندارد،
حیوان است و از عالم آدمیت بی خبر.
اگر این معیار ارزیابی سعدی
را
جامه مشخص بپوشانیم،
باید صفت شریف را از همه اشراف و اعیان بنده دار، فئودال و دربار و امروزه بورژوازی
بازپس گرفت
و
در
سینی زرین
تقدیم توده مولد و زحمتکش کرد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر