شین میم شین
شیخ سعدی
(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)
حکایت یازدهم
۱
همه شب ز فریاد و زاری نخفت
یکی بر سرش کوفت، سنگی و گفت:
»تو هرگز رسیدی به فریاد کس؟
که می جوئی امروز فریادرس؟
تو ما را همی چاه کندی به راه
به سر، لاجرم در فتادی به چاه»
معنی تحت اللفظی:
تو در راه ما چاه کندی
و
نتیجتا
با کله افتادی در چاه.
سعدی
در این
بیت شعر، دیالک تیک (۱) را به شکل دیالک تیک چاه کندن و در چاه افتادن بسط و تعمیم می دهد و نوعی (۲) جبری و قانونمند وارد این دیالک تیک می سازد:
هرکس بد کند، بی تردید بد می بیند.
جواب
سعدی در این بیت شعر، دیالک تیک علت و معلول را به شکل دیالک تیک چاه کندن و در چاه افتادن بسط و تعمیم می دهد و نوعی اوتوماتیسم جبری و قانونمند وارد این دیالک تیک می سازد:
هرکس بد کند، بی تردید بد می بیند.
خرافه دیدن سزای عمل خویش یکی دیگر از تئوری های اجتماعی سعدی است.
مدافع سرسخت جزم (۳) ناگهان به قانونمندی حوادث روی می آورد.
جواب
مدافع سرسخت جزم «مشیت الهی» ناگهان به قانونمندی حوادث روی می آورد.
سعدی به مثابه ایدئولوگ فئودالیسم و استبداد سلطنتی نمی تواند به تئوری های خود پای بندی پیگیر و قاطع داشته باشد و این سرگذشت همه وابستگان به طبقات حاکمه انگل است.
بندبازی مدام کسب و کار آنها ست.
اما در عالم واقع، چنین (۴) وجود ندارد.
جواب
اما در عالم واقع، چنین اوتوماتیسمی وجود ندارد.
چه بسا ستمکاران که به سزای اعمال خویش نرسیده اند و چه بسا نیکوکاران که هرگز پاداش اعمال نیک خود را دریافت نکرده اند.
مثلا
توده مولد و زحمتکش به این دسته از نیکوکاران تعلق دارند.
جامعه بشری اوتوماتیسم بی (۵) نمی شناسد.
جواب
جامعه بشری اوتوماتیسم بی سوبژکت نمی شناسد.
جامعه در دیالک تیک (۶) تحول می یابد.
جواب
جامعه در دیالک تیک جبر و اختیار تحول می یابد.
انسان، به مثابه (۷) جامعه و تاریخ، هیچکاره نیست.
جواب
انسان، به مثابه سوبژکت جامعه و تاریخ، هیچکاره نیست.
تاریخ بی (۸) نیست.
جواب
تاریخ بی سوبژکت نیست.
فرق تاریخ با طبیعت این است که طبیعت (۹) و جامعه (۱۰) است.
جواب
فرق تاریخ با طبیعت این است که طبیعت (خودپو) و جامعه (آگاهانه و سوبژکت مند) است.
روندهای جامعتی بدون کردوکار انسانی نمی توانند تحقق یابند.
گیرم که در دیالک تیک جبر و اختیار، در دیالک تیک ضرورت و آزادی، نقش تعیین کننده از آن (۱۱) و یا (۱۲) است.
جواب
روندهای جامعتی بدون کردوکار انسانی نمی توانند تحقق یابند، گیرم که در دیالک تیک جبر و اختیار، در دیالک تیک ضرورت و آزادی، نقش تعیین کننده را از آن جبر (ضرورت) است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر