میم حجری
۱۲۹۱
سنگ سخنگو
سگ سخن جو
ما ۴ نوع رابطه میان انسانی داریم:
آشنایی
عشق
دوستی
رفاقت
آشنایی ساده ترین نوع رابطه است.
ضدش بیگانگی است
عشق
رابطه نیست.
وابستگی یکطرفه است.
دوستی
رابطه دو طرفه است.
بسته به منافع مشترک دو نفر با هم دوست می شوند و متقابلا به همدیگر علاقه مند.
پیش شرط دوستی
شناخت متقابل است
۱۲۹۲
سنگ سخنگو
سگ سخن جو
استادت از اساتید دانش کاه است.
ایندو تشکیل دهنده مفهوم واحدی اند:
نه فقط ... بلکه همچنین ...
مثال
من نه فقط عاشق شعر کسرایی ام، بلکه همچنین عاشق شعر زهری ام
I like not only this but also that
۱۲۹۳
سنگ سخنگو
سگ سخن جو
آره.
این اما به چه معنی است؟
این بدان معنی است که پیدا کردن ایدئال محال است.
به همین دلیل
خلایق
مجبور می شوند که به رئال بسنده کنند.
رئالی که حاوی عناصری از ایدئال است.
به همین دلیل جست و جوی ایدئال ادامه می یابد و زندگی با رئال سپری می شود.
دیالک تیک ایدئال و رئال
۱۲۹۴
سنگ سخنگو
عاشق کسی بشین که تحت هر شرایطی شما رو زیبا تر از بقیه میبینه
سگ سخن جو
این اندرز تو مملو از ایراد است
شازده ماهروی بی اعصاب
اولا
عشق
ارادی نیست.
ثانیا
زیبایی سوبژکتیو نیست تا کسی پیدا شود و سوسکی را
پروانه بپندارد.
ثالثا
زیبایی صوری
گذرا ست
برژیت باردو
روزی شد عفریته ای که بر خلاف فروزان
حتی از خودش نفرت داشت
رابعا
صورت زیبای ظاهر هیچ نیست
۱۲۹۵
سنگ سخنگو
دخترای الانی شیرین نیستن ولی دنبال فرهادن
سگ سخن جو
این اندیشه
شاهکاری پر معنی است.
این حاکی از وارونه گشتن روابط زن و نر در جهنم جماران است
فرهاد دنبال شیرین بود
اکنون شیرین دنبال فرهاد است.
فرهادی که عیاش است و نه زحمتکش.
ضمنا
شیرین
پادشاه بود
شیرین های جماران
چه بسا
شیره کش اند
علافند
بدبخت اند
احمق اند
۱۲۹۶
سنگ سخنگو
سگ سخن جو
عشق
وابستگی یکطرفه است
بگی نگی فرقی ندارد
معشوق
خودش ترحم انگیزتر از عاشق است.
او هم می خواهد به حریفی همین را بگوید.
حریفی که به نوبه خود گرفتار عشق حریف دیگری است.
سعی کن دوستی پیدا کنی.
و
یا
سگی
گربه ای
۱۲۹۷
سنگ سخنگو
سگ سخن جو
آره.
ولی دلیلش چیست؟
در مدارس جماران به فرزندان مردم چه چیزی یاد داده می شود.
شاش فقط از چای تشکیل نمی یابد.
تو هرچه می خوری
حتی هوایی که تنفس می کنی
حاوی آب است.
حتی کت و شلوارت
نان بربری ات
چلوکباب سلطانی و شیخانی ات
مملو از آب است
این اب ها شاش می شوند
۱۲۹۸
سنگ سخنگو
نیمی از گلهی ما را سگ چوپان خورده
این منم، خون جگر از بد دوران خورده
مرد رندی که رکبهای فراوان خورده
غم ویرانی خود را به چه تشبیه کنم ؟
فرض کن کوه شنی طعنهی طوفان خورده
عشق را با چه بسازد، به کدامین ترفند
شاعری که همهی عمر غم نان خورده
چه به روز غزل آمد که همه منزویاند
قرعه بر معرکهی معرکهگیران خورده
از دهان کس و ناکس خبرش میآید
شعر، این باکرهی دست هزاران خورده
با چنین فرقهی نسناس، یقین پاپوش است
اتهامی که به شخصیت شیطان خورده
دشتمان گرگ، اگر داشت نمینالیدم
نیمی از گلهی ما را سگ چوپان خورده
جرم من فاش مگوهاست و حکمم سنگین
چه کند شاهد سوگند به قرآن خورده
شعر هم عقل ندارد که در این شهر شعور
گذرش بر من دیوانهی دوران خورده
مجتبی سپید
دشتمان گرگ اگر داشت نمینالیدیم
نیمی از گلهی مارا سگ چوپان خورده
سگ سخن جو
مجتبی سپید
شاعر خوبی است.
این بیت شعر او اما سرشته به ایده ئولوژی طبقات حاکمه است.
تحقیر سگ
یکی از کسب و کارهای اشرافیت بنده دار و فئودال است
مثل تحقیر زن
درختان میوه
خر
استر
گاو
حمال
عمله
دهاتی
سگ
از صدها هزار سال قبل
باوفاترین و داناترین و تواناترین یار و همکار ما ست
۱۲۹۹
سنگ سخنگو
خوشیات واسه خودت
هرچی غمه بیارش واسه من
سگ سخن جو
هیچ می دانی که این درخواست تو دال بر چیست؟
این دال بر ذلت مضاعف زنان جماران است.
۱۳۰۰
سنگ سخنگو
سگ سخن جو
زنان جماران
به طرز تآسف آور و تأثر انگیزی
سقوط کرده اند
چون جامعه سقوط کرده است.
رابطه زن و نر وارونه شده است.
قبلا
نران
منتکشان زنان بوده اند.
بعد از عنگلاب اسلامی
زنان در به در به دنبال نر و حتی نره خر می گردند.
۱۳۰۱
سنگ سخنگو
مردای متاهل از پسرای مجرد چش چرون ترن
سگ سخن جو
چشم چرانی
زن و نر ندارد.
دلیل تمایل شدیدتر زنان و نران متأهل
شاید تجربه لذت جنسی باشد.
ضمنا
تمایل به جنس مخالف
اختیاری نیست.
طبیعی و غریزی است.
دل می رود ز دستش
فاکتور دیگر
استه تیک است.
انسان و حتی جانور
لیاقت استه تیکی دارد:
جلب و جذب زیبایی های محیط خود می شود.
۱۳۰۲
سنگ سخنگو
چون نیست حقیقت و یقین اندر دست
نتوان به امید شک همه عمر نشست
هان تا ننهیم جام می از کف دست
در بی خبری مرد چه هشیار و چه مست
چون نیست حقیقت و یقین اندر دست
نتوان به امید شک همه عمر نشست
چنین نیست.
حقیقت و یقین ه مقابل دسترسی و هم در دست است.
جهان و مافیها قابل شناخت است و هر روز که می گذرد بهترو دقیقتر شناخته می شود.
رباعیات خیام
ارزش علمی ندارند.
۱۳۰۳
سنگ سخنگو
تو دلخواه ترین شعر منی
سگ سخن جو
تصنیفه؟
این نوع برخورد به همنوع
مدح شبیه ذم است.
آبان
حریف
به ظاهر و در حرف
هندوانه زیر بغل حریفه می چپاند
ولی
او را به درجه شعر دلخواهی تنزل می دهد.
زن
بدین طریق
سلب آدمیت می شود
ضعیفه ای زیبا ولی ناقص العقل و زباله می شود.
به هوش باید بود.
۱۳۰۴
سنگ سخنگو
محبوب منی دارو ندارم شده ای تو
آشوب منم صبر و قرارم شده ای تو
دل در قفس عشق تـو آزادتـرین است
دلخواه ترین بند و حصارم شده ای تو
لبـخنـد تــو نقـاشی زیبــای خـداوند
سرسبز ترین فصل بهارم شده ای تو
با بودن تو هیچ نیازم به کسی نیست
غمخوار منی وکس و کارم شده ای تو
غیر از تو دگر من به کسی دل نسپارم
مهتابِ شبِ تیره و تارم شده ای تو
آغوش تو هست امن ترین نقطه ی دنیا
ازغصه و غــم راه فــرارم شده ای تــو
صد شکر خدا را تو شدی سنگ صبورم
همدردم و همصحبت و یارم شده ای تو
شاعر جواد الماسی (سنگ صبور)
۱۳۰۵
سنگ سخنگو
من یک کتاب حرف نگفته ام
تو فقط چند صفحه ام
را خواندی
کمی مرا ورق بزن
شاید صفحه بعد
چیزی برای دوست داشتن
باشد
سگ سخن جو
التماس زنان جماران برای دوست داشته شدن
خود معمایی است.
تفاوت زنان اروپا با آسیا
شاید همین باشد:
زنان اروپا
سوبژکت اند و اکتیوند.
(فاعل انند و فعال اند)
زنان آسیا
اوبژکت اند و پاسیوند
(مفعول اند و منفعل اند.)
۱۳۰۶
سنگ سخنگو
سگ سخن جو
این معقول ترین سؤالی است که ما تا کنون شنیده ایم.
بستگی به بضاعت فکری و موقعیت طبقاتی فرد دارد.
۱
بعضی ها به ارضای غریزی خود می پردازند
می خورند.
می خوابند.
سکس می ورزند.
۲
بعضی ها خود را تسکین و تخدیر می کنند
الکل
سیگار
تریاک
۳
بعضی ها به هنر پناه می برند
شعر
خاطره
موزیک
۱۳۰۷
سنگ سخنگو
سگ سخن جو
آخوند (روحانیت) چیست و کیست؟
روحانیت اولین و آخرین عضو و ایده ئولوگ
طبقه حاکمه و جامعه طبقاتی بوده است و خواهد بود
یعنی در تمامی طول تاریخ
و حتی در ماقبل تاریخ
نان روحانیت در روغن بوده است
و
نه
در سطل آشغال
پایان جامعه طبقاتی
به همین دلیل
به معنی پایان سیطره روحانیت خواهد بود
۱۳۰۸
سنگ سخنگو
کاش قبلِ ازدواج اونقدر بزرگ شده باشیم که تو اینچ های تلوزیون و تعداد درهای یخچال و شاخه های لوستر دنبالِ خوشبختی نباشیم.
سگ سخن جو
خوشبختی
را
اگر در چیزهای معیشتی ـ حیاتی زندگی نجوییم
در چه چیزی باید بجوییم؟
قبل از چیزی در زمینه تشکیل و توسعه و تحکیم خوشبختی
باید
حوایج اولیه
خوراک و پوشاک و مسکن و بهداشت و غیره
برآورده شوند
درک ماتریالیستی تاریخ بر همین اصل مبتنی است
با توهم و تخیل که نمی توان خوشبخت بود
۱۳۰۹
سنگ سخنگو
سگ سخن جو
ما فکر می کردیم
که تو ۱۷ ساله ای.
خلایق تعریف روشنی از مفهوم دوستی ندارند.
دوستی
رابطه است
یعنی دو طرفه است.
بر اساس منافع مشترک تشکیل می شود و بر اساس اختلاف منافع قطع می شود.
دوستی
ابدی نیست.
۱۳۱۰
سنگ سخنگو
سگ سخن جو
حسام کیه
لامصب.
مگه ننوشته ای که علاقه مند به ادبیات و ادب هستی؟
ادبت کجا رفته که حالا میل سخنت با ادبیات گرایان مرجان پرست با ادب و آداب نیست
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر