میم حجری
آدما چون بلد نیستن از تنهاییاشون استفاده کنن بی حوصلگی هاشون رو دلتنگی فرض میکنن.
سگ سخن جو
دلیل این ناتوانی «آدم» ها چیست؟
خرافه گستر و خر پرور است.
اعضای جامعه از سنین کودکستان
جمران خبر ندارد ز جهان آدمیت
۱۳۱۲
سنگ سخنگو
بغض هایمان خون مُرده شده اند در گلوی به تیر نشسته ی مان تمامی ندارد این فصاحت ِ پُر اختلاس ِ زور گویی ِ لاس بازی شما ؟!
برای آدمای خجالتی زُل زدن هم یه جور تجاوز حساب میشه
سگ سخن جو
زن بودن درطوایل طبقاتی آسان نیست
مستلزم خروج رادیکال (ریشه ای) از طوایل طبقاتی است.
از کدوم غرور ملی حرف می زنیدکه له شده ؟!
آبان ۹۸ و زدن هواپیما و کشته شدن هموطنای خودمون چه افتخار و غروری داشت؟
از داشته هامون بگیم.
اینها که هنوز چیزی نیستند
از خاوران بپرس که بر ما چه رفته است.
صدها هزار پیر و جوان ترور شده اند و در خاوران های نامعلوم چال شده اند.
جامعه از اندیشنده و شخصیت
تهی شده است.
دلم میخواد انگشت اشارمو تا کتف ببرم تو دماغم و دایره وار تو سرم بچرخونم تا هر چی خاطرات سیاه و کثیف و بد هست بگیرم پرت کنم بیرون
از دست خاطرات خلاصی نداری.
بخش مهمی از این زباله های روحی و روانی
خواب نوعی زباله زدایی از روح و روان زجر دیده است
سوالی
که پیش میاد اینه که مگه قدس ارث پدرتون بوده که میخواید پس بگیرید؟ یا
اصن مگه از اول مال شما بوده که اگر پس نگیرید آروم نمیگیگیرید؟
پشت این پرده چیزی دیگر است.
پیدا کنید آن چیز دیگر را
گوشت کیرتو بخور منت قصابو نکش
سینوس
مگه در مدارس جماران تعلیمات دینی ندارند؟
مگر راجع به خدای شان چیزی نمی آموزند؟
غضروف که گوشت ندارد تا بخوری؟
۱۳۱۸
سنگ سخنگو
اگه رشتت انسانی بود،چه زیرشاخه ای رو میرفتی؟
رشته انسانی خودش یک زیررشته است.
زیر رشته ای از زیررشته های علم الجامعه است
که ماتریالیسم تاریخی نام دارد.
ولی خدا خودش تمام فشارای اقتصادی رو میبینه و زجه زدنای من ام میبینه
انعکاس خود واقعی (اصل) مارال است.
عکس مارال که اصل مارال نیست تا چشم داشته باشد و ببیند
۱۳۲۰
سنگ سخنگو
دامن کشان همیشد در شرب زرکشیده
صد ماه رو ز رشکش جیب قصب دریده
از تاب آتش می بر گرد عارضش خوی
چون قطرههای شبنم بر برگ گل چکیده
لفظی فصیح شیرین قدی بلند چابک
رویی لطیف زیبا چشمی خوش کشیده
یاقوت جان فزایش از آب لطف زاده
شمشاد خوش خرامش در ناز پروریده
آن لعل دلکشش بین وان خنده دل آشوب
وان رفتن خوشش بین وان گام آرمیده
آن آهوی سیه چشم از دام ما برون شد
یاران چه چاره سازم با این دل رمیده
زنهار تا توانی اهل نظر میازار
دنیا وفا ندارد ای نور هر دو دیده
تا کی کشم عتیبت از چشم دلفریبت
روزی کرشمهای کن ای یار برگزیده
گر خاطر شریفت رنجیده شد ز حافظ
بازآ که توبه کردیم از گفته و شنیده
بس شکر بازگویم در بندگی خواجه
گر اوفتد به دستم آن میوه رسیده
دنیا وفا ندارد، ای نور هردو دیده
سگ سخن جو
نیاکان ما در غارها در جوار موش ها و مارها
ما در آسمانخراش ها با همه تسهیلات غیرقابل تصور به سر می بریم.
از هزاران فرسنگ با همنوعان مان هماندیشی می کنیم
چه کسی فکرش را می کرد.
قرار بود گاو درونمو کنترل کنم که لاغر بشم بجاش گاوه تبدیل شده ب سگ فقط پاچه میگیره
یار و یاور و همدم و همکار و پرستار ما ست.
کجای جهان بگذارمت
نه رفتهای
نه پیام آمدنی دادهای
خانه در تصرف بوی توست
تو نیستی و خانه در تصرف بوی توست
حس میکنم
تنهایی ستاره را
این همه ستارهی تنها ؟
یکی به یکی نمیگوید بیا
هر یک
از آسمانهی خویش
چونان چشم پرنده درخشان
از آشیانهی تاریک
حس میکنم
نیش ستاره را
در چشمم
طعم ستاره را
در دهانم
و طعم یک کهکشان تنهایی را
در جانم
کجای جهان بگذارمت
تا زیباتر شود آن جا ؟
بنویس میآیم
تا آشیانه به گام و به دست و سلام
آراسته شود
منوچهر آتشی
۱۳۲۳
سنگ سخنگو
خدایی از اینکه دور ورم پر از خایمال و زیر خواب حکومتن حالم بهم میخورهخدا عکس انتزاعی اعضای طبقه حاکمه است.
ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده می رویم.
۱۳۲۴
سنگ سخنگو
چرا جشن دندون درآوردن داریم
ولی جشن پریود شدن نه؟
این فمنیستا چه غلطی دارن میکنن
جشن پریودگرایان و دندان پرستان
۱۳۲۵
سنگ سخنگو
یه وقتاییم اونقد خدا قشنگ هواتو داره که دلت میخواد هرثانیه سجده ی شکر بجا بیاریمن ـ زور از خدا چیست و کیست
که مادمازل ها با این همه اطمینان
هندوانه زیر بغلش می چپانند؟
فكر مي كنين چه جذابيتي برا افراد ديگه دارين ؟
خودم اينكه آدم تك بعدي اي نيستم
در عصر عکس و «ع» های دیگر
حتی سگان ط. تاب نمی آورند.
میتونم براتون از بابام وقت مشاوره انگیزشی بگیرم
برای پارس های شان گوش هوشی نیست.
سگان را به خیر انگیزش نیازی نیست.
انگیزش بیشتر تباه شان خواهد کرد
۱۳۲۸
سنگ سخنگو
از چه سنی فهمیدید لازم نیس هر حرفی رو جواب بدید؟
حرف در دهن ما تازه بالغان می گذاری؟
جواب ندهیم و شق القمر کنیم؟
هارت و پورت و چرند و پرند نمی تواند حرف محسوب شود
مگر بهتر از توسل به چوب و چماق و تیر و تفنگ و تف و توهین نیست؟
۱۳۲۹
سنگ سخنگو
کارما میگه: تو عاشق کسی میشی که دوستت نداره.
چون کسی که عاشقت بود رو دوست نداشتی
سگ سخن جو
ترانه ای تحت این عنوان خوانده است.
۱۳۳۰
سنگ سخنگو
شماهم بچه بودین چشماتونو فشار میدادین
چیزای رنگی ببینین یا فقط من مریض بودم
علامه های بی ادعای خردسال اند.
بچه ها را باید از نو شناخت.
لایتناهی و ضمنا نامرئی است.
حیف که کسی به عالم بچه ها
هنوز راه نگشوده و از آن گزارش نداده است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر