جینا روک پاکو
(۱۹۳۱)
برگردان
میم حجری
۹
زندانی
· دومینو را در خیابان زنی اغوا کرده و با خود برده بود.
· دومینو ـ از سر کنجکاوی ـ دستش را دراز کرده بود.
· او می خواست برود خانه و دقیقا می دانست که خانه کجا ست.
· زن، اول او را نوازش کرده بود، بعد بغلش کرده بود.
· دومینو دست و پا زده بود، ولی زن او را ول نکرده بود.
· او دومینو را با دو دستش به خود فشرده بود، آن سان که او دردش آمده بود.
· «اگر تو با من بیائی»، زن گفته بود.
· «من دیگر احساس تنهائی نمی کنم.»
· اکنون در خانه او بود و در به رویش بسته شده بود.
· دو بار شب و روز شده بود.
· زن غذا و شیر جلویش گذاشته بود.
· اما دومینو دست به غذا و شیر نزده بود.
· روی بالش های نرم هم نمی خواست بنشیند.
· اصلا و ابدا نمی خواست که دست های زن به او بخورند.
· او می خواست به خانه خود برود.
· او از پنجره به خیابان می نگریست.
· خیابانی که هرگز چنین دور و دسترس ناپذیر نبوده است.
· از ناله و فریاد خسته شده بود.
· زن چند بار از خانه بیرون رفته بود.
· دومینو پشت در کمین کرده بود و منتظر برگشت زن بود.
· او صدای کلید را در قفل در شنیده بود و آماده به جهش بود.
· اما زن پایش را در شکاف در گذاشته بود و خندیده بود.
· دومینو در این مدت خیلی کم می خوابید.
· او خواب خانه خود را می دید و صدای آدم های آشنا را در عالم خواب می شنید.
· روز سوم، دومینو تسلیم شد.
· او زیر مبل نشسته بود و از جایش تکان نمی خورد.
· کلید در قفل در چرخید و نوک کفش پای زن وارد خانه شد.
· گربه نره به سمت زن نرفت.
· این امر زن را گیج و مبهوت ساخت.
· «کجائی؟»، داد زد و به جستجوی او پرداخت.
· وقتی گربه نره را در خانه نیافت، به اتاق بغلی رفت.
· دومینو دید که زن یادش رفته و در خانه باز مانده است.
· به جهشی غول آسا خود را از خانه بیرون انداخت.
· از پله ها پائین دوید و در طول خیابان به راه افتاد.
· انعام نامه هائی از درخت ها آویزان بودند:
· «گربه نره ای به نام دومینو گم شده است.»
· دومینو خواندن و نوشتن بلد نبود، ولی خانه را پیدا کرد و فریاد زد.
· در را باز کردند و او دوباره در خانه خود بود.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر