معصومه موسی وند
(۲۸ مهر ۱۳۹۹)
تحلیلی
از
ربابه نون
۱
عارف
ساز میزند
و
قصیدهی بلندی در دست دارد.
میگویم:
«قزوینی جان
فراموشت نشود،
این بار
معشوقهات را از بین دختران دههی شصت انتخاب کن
که
بلدند با چادر مشکی عاشق شوند
آنوقت من در شعرهایت تب میکنم
و
میتوانم تمام بلوار پارک را پیاده بروم
و
کسی نفهمد
که
من
از تبار هیچکس نبودم
مثل شاعرهای که با روسری مشکیاش
حلقآویز کرد خودش را
و
کسی گمان نبرد
که شاید انقلابی، حادثهای، مینی، چه میدانم هر چیزی،
معشوق را از او گرفته باشد
و
من یک روز بتوانم
تمام جادهی همدان را
در یک مینی بوس قرمز با صندلیهای چرک،
گریه کنم
لختهی بغض، رگهای شهر را بسته.
برای درک و توضیح این فراز از شعر معصومه،
باید
با بیوگرافی عارف قزوینی آشنا شد.
ابوالقاسم عارف قزوینی
(۱۲۵۹ ـ ۱۳۱۲)
شاعر و تصنیف سرا و مبارز انقلابی
عارف در ۱۷ سالگی به دختری به نام «خانمبالا» علاقه پیدا کرد و پنهانی با او ازدواج کرد.
(تصنیف دیدم صنمی را در وصف او سرود)
پس از اینکه خانواده دختر مطلع شدند فشارها زیاد شد و عارف با وجود عشق بسیار، آن دختر را طلاق داد
و تا آخر عمر ازدواج نکرد.
ویکی پیدیا
۲
عارف
ساز میزند
و
قصیدهی بلندی در دست دارد.
معصومه
از
خواجوی کرمانی و بوکوفسکی یانکی
به
عارف قزوینی
می رسد.
اگر کسی بخواهد بداند که چرا و به چه دلیل،
در جمله بعدی همین فراز از شعر،
جواب درخور سؤال خود
را
دریافت می کند:
۳
میگویم:
«قزوینی جان
فراموشت نشود،
این بار
معشوقهات را از بین دختران دههی شصت انتخاب کن
وجه مشترک خواجو و بوکوفسکی و عارف
داشتن معشوق
است.
معیار المعاییر معصومه برای شاعر شناسی
چیزی بند تنبانی
به
نام معشوق
است.
فرق هم نمی کند که معشوق بی اندام باشد، جنده باشد، نیهلیست و رگ زن باشد
و
یا
دخترکی ۱۷ ساله در دوره قاجار باشد.
هم و غم و فکر و ذکر معصومه
تشخیص چند و چون سطحی و ظاهری و الکی معشوقه ها ست:
معشوقه خواجو
در غزل خواجو اندام ندارد،
معشوقه های بوکوفسکی
یا
جنده های سنگین وزن اند
و
یا
زنان نیهلیست و رگ زن.
معشوقه عارف
از
زنان دهه ۶۰ نیست.
معصومه
به
ماهیت و کیفیت و شخصیت معشوقه کار ندارد.
مهم برای معصومه
بی اندامی و جندگی و رگ زنی و عهد قاجاری بودن معشوقه است.
و گرنه می توان در بستر هر جنده، هر ولگرد،
«عصمت یک عشق را آلود.»
۴
میگویم:
«قزوینی جان
فراموشت نشود،
این بار
سؤال حالا این است که چرا عارف باید بار دیگر، معشوقه اش را از دختران دهه ۶۰ انتخاب کند.
معصومه
«شعر نیکو می سراید»،
ولی شاعر نیست.
یعنی
محروم از شعور هنری است.
چون هنوز نمی داند که معشوقه، آدم است و نه جنده.
جنده
را
می توان در جنده خانه از خیل جنده ها انتخاب کرد،
ولی معشوقه را نمی توان از خیل دختران انتخاب کرد.
مگر اینکه سلب آدمیت شده باشی و بوکوفسکی شده باشی.
معصومه
ضمنا
نمی داند که عشق چه روند و روالی است.
تفاوت عارف با معصومه
همین جا ست.
به شعر عاشقانه عارف اگر دقت شود، روند و روال عشق
آشکار می گردد:
دیدم صنمی سروقد و روی چو ماهی
الهی تو گواهی
خدایا تو پناهی
افکنده به رخسار چو مه زلف سیاهی
الهی تو گواهی
خدایا تو پناهی
گر گویم:
«سرو اش نبود سرو خرامان
این قسم شتابان چون کبک خرامان.»
ور گویم:
«گل پیش تو گل همچو گیاهی»
الهی تو گواهی
خدایا تو پناهی
این نیست مگر آینه لطف الهی
الهی تو گواهی
خدایا تو پناهی
صدبار گداییش به از منصب شاهی
الهی تو گواهی
خدایا تو پناهی
پایان
دل عارف به محض دیدن «آینه لطف الهی» و نه جنده ای
«از دست می رود.»
حساب و کتاب و انتخابی در بین نبوده است.
گرفتاری خودپوی روح شاعر جنبش مشروطه در جاذبه کهربانی عشق والای انسانی در بین بوده است.
ضمنا
عارف با معشوقه مهروی خویش
ازدواج کرده است.
یعنی
با
محبوب ترین محبوب خویش به تشکیل خانواده اقدام کرده است.
وقتی هم خانواده معشوقه مخالفت ورزیده،
احتمالا
به
درخواست «آینه لطف الهی»
علیرغم عشق شعله ور از او جدا شده است.
حالا
سؤال این است که مشخصه دختران دهه ۶۰ چیست
که
تحفه نطنزند؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر