ریتا تورن کویست ـ فرشور
(متولد ۱۹۳۵)
آمستردام، هلند
برنده جایزه «بوم طلائی»
(۱۹۹۳)
برگردان
میم حجری
· تام کواک مبالغه می کند.
· او حتما مبالغه می کند و گرنه نمی توان به چیزی باور کرد.
· اما فکر می کنم که قیافه آدم هم می تواند در دریافت جایزه تا حدودی مؤثر باشد، همانطور که گزینش موضوع زیبا نیز مؤثر واقع می شود.
· ئه ما ویسسر، زیباترین دختر مدرسه است.
· او به نظر من مظهر زیبائی است.
· او فرهای سیاه دارد و چشمان آبی.
· او در کلاس ششم است و نقاشی اش جزو سه نقاشی بهتر کلاس محسوب شده است.
· برت دگرون، زشت ترین پسر بچه ای است که من در عمرم دیده ام.
· چشمان او تنگ اند، لب هایش کلفت و موهایش به فرچه ریشزنی شباهت دارند.
· نقاشی او هم جزو بهترین نقاشی های کلاس محسوب شده است.
· انتظار دیگری هم نمی شد داشت.
· برای اینکه برت معروف ترین نقاش مدرسه است.
· ما خیلی مفتخر بودیم، وقتی که یکی از نقاشی های او در روزنامه ای راست راستکی منتشر شد.
· اما اگر نقاشی برت به زیبائی نقاشی ئه ما باشد، بعد چه اتفاقی می افتد؟
· آنگاه ولترز نخست به نقاشی فکر می کند و یا به بوسه؟
*****
· اگر معلمه ها و معلمین در مسابقه نقاشی شرکت کنند و بچه ها ـ مثلا من ـ برنده جایزه را تعیین کنند، آنگاه من خوشحال خواهم بود، اگر ولترز کشنده بهترین نقاشی نباشد.
· علتش لازم به گفتن نیست.
· دلم هم نخواهد خواست که کشنده بهترین نقاشی ریجما باشد.
· ریجما چندان خوشایند نیست.
· پیپرین ـ معلمه کلاس پنجم ـ هم به همین سان.
· پیپرین گاهی سختگیر و گاهی مهربان است، یعنی آدم اشتباهکاری است.
· من می دانم که چه کسی باید برنده جایزه باشد:
· خانم بویز حقش است که برنده جایزه باشد.
· او هنگام جنگ زندگی اش را به خاطر بچه ها به خطر انداخت.
· او در حقیقت، قهرمان مدرسه ما ست.
· اما مرا باش که فراموش می کنم، که جایزه به نقاشی داده می شود و نه به نقاش.
· از این رو خصلت خوب و قهرمان بودن نباید به حساب آید.
· اما با این حال، دقیقا می دانم که ولترز برای گرفتن جایزه از دست من، باید پورتره ای در حد رمبران بکشد و برای اینکه خانم بویز از دست من جایزه نگیرد، باید ناقص الخلقه ای را نقاشی کند.
*****
· برنده نشدن جایزه می تواند دلایل مختلف داشته باشد.
· فرض کنیم معلمه ها و معلمین هیئت داوری سر یک میز نشسته اند.
· ولترز با پوشه نقاشی ها وارد جلسه می شود.
· درست وقتی که او آنها را روی میز می گذارد، نقاشی ها از دستش بیفتند و در کف اتاق پخش شوند.
· همه معلمه ها و معلم ها از جای خود برمی خیزند، روی زانو می خزند، تا نقاشی ها را جمع کنند.
· پوشه نقاشی ها در وسط میز گذاشته می شود و به دقت مورد ملاحظه قرار می گیرد.
· پس از صحبت و مشاجره مفصل ـ بالاخره ـ برنده تعیین می شود.
· ظهر، در سیاحت ظهر، زن نظافتچی با جاروی برقی وارد اتاق می شود و نقاشی گمشده ای را از زیر کمد بیرون می کشد.
· از آن خوشش می آید، به خانه می بردش و به دیوار می چسباند.
· او و همسرش هر شب موقع رفتن به تخت خواب و هر صبح موقع بیدار شدن به تماشای آن می پردازند.
· و هرگز دل شان نمی خواهد که به مدرسه پس بدهند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر