ویرایش و درنگ
از
یدالله سلطان پور
تئوری امپریالیسم و تغییرات آن در قرن بیست و یکم
(بخش نخست)
منبع:
نوید نو
۱
منظور از دوران چیست؟
دوران
(Epoche [griech])
به
یک مقطع تاریخی معین در تاریخ جامعه بشری
اطلاق می شود.
دوران
مشخص کننده مقطعی از روند توسعه تاریخی
است،
که
تا رسیدن بدان،
گذشته مغلوب می گردد
و
آینده قوام می یابد.
دوران
تعیین کننده خطوط اصلی زمان حال تاریخی
در
رابطه با گذشته و آینده
است.
دوران
ـ علاوه بر این ـ
تعیین کننده نیروی اجتماعی اصلی پیشرفت اجتماعی
در
شرایط تاریخی مشخص
است.
مثال:
دوران برده داری
مقطعی از تاریخ بشری در کل سیاره زمین است
که
فرماسیون های ماقبل در آن
در هم کوبیده می شوند
و
سیطره فرماسیون اقتصادی برده داری
حتی الامکان
جهانگیر می شود.
محتوای جنگ های امپراطوری های برده داری یونان و روم و یا غزوات پیامبر اسلام
تشکیل و تکمیل دوران برده داری در مقیاس جهانی
بوده است.
محتوای جنگ های قرون وسطی
تشکیل و تکمیل دوران فئودالی در مقیاس جهانی بوده است.
محتوای جنگ های ناپلئونی
تشکیل و تکمیل دوران سرمایه داری در مقیاس جهانی بوده است.
سخن گفتن از دوران امپریالیسم
سؤال انگیز است.
برای اینکه امپریالیسم
نه
فرماسیون اقتصادی مستقلی،
بلکه مرحله ای از فرماسیون اقتصادی سرمایه داری (کاپیتالیسم) است.
امپریالیسم
به
مرحله انحصاری و انحصاری ـ دولتی کاپیتالیسم
اطلاق می شود.
اصطلاح دوران امپریالیسم
که
بیشک
از
شبگیر نیست،
اصطلاحی معیوب
است.
طرفداران بی شعور استالینیسم و تروتسکیسم و مائوئیسم
احتمالا
این اصطلاح غلط و غیرعلمی و خرافی
را
عرعر کرده اند
و
دوران کنونی
را
هم
دوران امپریالیسم
قلمداد کرده اند.
بورژوازی آغازین
طبقه اجتماعی دوران سازی بوده است
و
نه
بورژوازی واپسین.
(بورژوازی امپریالیستی)
با ورود پرولتاریا به صحنه تاریخ و به ویژه با پیروزی انقلاب پرولتری اکتبر
بورژوازی
فونکسیون دوران ساز خود
را
از دست داده است
و
طبقه اجتماعی دوران ساز نوینی و حتی طراز نوینی به نام طبقه کارگر
این فونکسیون
را
به عهده گرفته است:
بشریت وارد دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم
شده است.
محتوای دوران ما
همین است.
شکست اتحاد شوروی
تغییری در محتوای دوران ما نمی دهد.
بورژوازی واپسین
نه
تنها
فونکسیون دوران ساز بورژوازی آغازین
را
کفن و دفن کرده است،
نه
تنها
عاجز از ارتقا و اعتلای جوامع عهد بوقی و برده داری و فئودالی به فرماسیون کاپیتالیستی نیست،
بلکه
مانع جدی این گذار است.
مثال:
بورژوازی امپریالیستی
به
مستعمره سازی خلق های دیگر کمر بسته است.
هدف و آماج اصلی بورژوازی امپریالیستی از جنگ های منفرد و حتی جنگ های منطقه ای و جهانی
نه
توسعه مناسبات تولیدی سرمایه داری در جوامع متخاصم
بلکه
برعکس
ممانعت از توسعه مناسبات تولیدی سرمایه داری در این جوامع است.
جنگ های منفرد، منطقه ای، نیابتی و جهانی بورژوازی امپریالیستی
به
نیت مستعمره سازی و وابسته سازی جوامع دیگر
و
حتی
جوامع سرمایه داری امپریالیستی دیگر
بوده است و است.
و گرنه
جنگ های بورژوازی امپریالیستی فرانسه و بعد امریکا در ویتنام
جنگ های ژاپن با جوامع آسیایی دیگر از چین تا کره و فیلیپین
بعد
جنگ های بورژوازی امپریالیستی امریکا در کره و فیلیپین و غیره
جنگ های بورژوازی امپریالیستی فرانسه در الجزایر و مصر و غیره
قابل توجیه تئوریکی نخواهند بود.
جامعه ویتنام
تازه
از
استعمار بورژوازی امپریالیستی فرانسه
(پس از پیروزی در نبرد دین بین فو)
آزاد شده بود
که
بورژوازی امپریالیستی امریکا
وارد جنگ با ویتنام شد.
هدف و آماج فرماسیونی رهبری خلق ویتنام
مگر
می توانست چیزی جز گذار از فرماسیون فئودالی به سرمایه داری باشد؟
خلق کره
هنوز از سیطره بورژوازی امپریالیستی ژاپن
آزاد نشده بود
که
بورژوازی امپریالیستی امریکا
وارد عمل شد
و
توسعه طبیعی این جامعه
را
ترمز کرد
و
با
پرتاب ۷۰ هزار تن بمب ناپالم
به
قهقرا راند.
هدف و آماج فرماسیونی رهبری خلق کره
مگر
می توانست چیزی جز گذار از فرماسیون فئودالی به سرمایه داری باشد؟
کوبا
۴۰ سال است
که
تحت محاصره اقتصادی بورژوازی امپریالیستی
است.
هدف و آماج فرماسیونی رهبری خلق کوبا
مگر
می توانست چیزی جز گذار از فرماسیون فئودالی به سرمایه داری باشد؟
چگونه می توان از دروان امپریالیسم دم زد؟
۲۰ سال است که همه دول بورژوازی امپریالیستی
در
افغانستان و عراق و غیره
فعالند.
رهاورد این عملیات