فریدون مشیری
(۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۹)
درنگی
از
میم حجری
مسافر
مسافر عنوان این شعر مشیری است.
مشیری
خود را و اعضای جامعه (جهان) را
مسافر
تصور و تصویر می کند.
۲
جهان، بسان قطاری است ، جاودان در راه
که روی خطّ زمان، چون شهاب می گذرد.
معنی تحت اللفظی:
انسان مسافری است
و
جهان
قطاری.
قطاری
که
روی ریل زمان بسان شهابی بی وقفه در حرکت
است.
جهان
قطار سریع السیری است.
این تصور و تصویر مشیری از جهان
زیبا ست.
مشیری
بی آنکه خود بداند و بتواند بداند،
تریاد (تثلیث) ماده ـ مکان ـ زمان
را
به
شکل تریاد قطار ـ ریل ـ زمان بسط می دهد و تعمیم می بخشد.
همه چیز هستی
هم
در
همین تریاد وجود دارد.
چیزی نمی تواند وجود داشته باشد و در ورای زمان و مکان باشد.
یعنی
لامکان و لازمان
باشد.
۳
جهان، بسان قطاری است ، جاودان در راه
که روی خطّ زمان، چون شهاب می گذرد.
مشیری
اما
از
فرط نادانی
دیالک تیک فرد و جامعه
را
به
شکل دوئالیسم مسافر و قطار بسط می دهد و تعمیم می بخشد و ضمنا تحریف و تخریب می کند.
بر اساس این تصور دوئالیستی مشیری
دیالک تیک فرد و جامعه
تخریب می شود.
فرد
در این صورت
در
چند و چون جامعه
نقشی ایفا نمی کند.
هنر فرد انسانی
در
سوار قطار شدن و بعد از قطار پیاده شدن
(تولد و موت)
خلاصه می شود.
فرد انسانی
در
جهان بینی مشیری
گام به صحنه هستی می نهد و بعد صحنه هستی را ترک می گوید.
همین و بس.
فرد انسانی
در
قاموس مشیری
کرمی
مورچه ای
مگسی
موشی
حتی
نیست.
فرد انسانی
در
قاموس مشیری
زباله منفعل مطلقی
است.
تفاله ای
است
به
قول فروغ فیلسوف.
فرد انسانی
در
قاموس مشیری
پاسیو
است
و
نه
اکتیو.
اوبژکت
(مفعول معلول منفعلی)
است
و
نه
سوبژکت
(فاعل واقف فعالی)
کرم و مورچه و مگس و موش
اما
مسافر صرف و پاسیو
نیستند.
کرم
خاک لم یزرع را شخم می زند و برای کشت و زرع آماده می سازد.
مورچه
خانه های تو در تو می سازد،
خانه ها را به هواکش مجهز می سازد،
قارچ پرورش می دهد،
ملکه
را
و
تخم های چند صد هزاری خود
را
و
اتاقک های تو در توی خانه خود
را
با
استفاده از آنتی بیوتیک قارچ
ضد عفونی می کند.
از
خانه و خانواده خود
تا
آخرین نفس
حراست به عمل می آورد.
می برد، می برد، می خورد، می خوراند، می سازد، رشد می کند، تکثیر می یابد و محیط خود را تحول می بخشد.
مگس
عمر یک هفته ای دارد.
ولی
رفتگر بی همتای طبیعت است.
مگس می تواند در عرض چند ساعت
لاشه فیلی
را
بخورد و طبیعت را از تعفن و امراض مختلف تطهیر کند.
هیچ موجودی
از نبات تا جانور
مسافر منفعلی
نیست.
چه
رسد به انسان که خدا ست.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر