شین میم شین
نه
اندیشه مادرزاد وجود دارد
و
نه
اندیشیدن مادرزادی.
اندیشیدن
را
باید مثل هرعلم،
در روندی دشوار فراگرفت.
شیخ سعدی
(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۲۶)
حکایت نهم
(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۳۰ ـ ۳۱)
۱
دل پادشاهان شود بارکش
چو بینند در گل خر خارکش.
معنی تحت اللفظی:
وقتی پادشاهان متوجه رنج رنجبران شوند،
دل شان به درد می آید.
سعدی
در این بیت شعر،
دیالک تیک طبقه حاکمه و توده
را
به شکل دیالک تیک پادشاهان و خارکشان بسط می دهد و از دردمندی دل طبقه
حاکمه (پادشاهان) به سبب رنج توده (خارکشان) یاوه سر می دهد.
سعدی
به در می گوید تا دیوار بشنود.
قضیه برعکس است.
طبقه حاکمه
توده را اصلا آدم حساب نمی کند.
چه رسد به همدردی با توده.
پادشاهی
که ما دیدیم کودک هفده، هجده ساله را به جرم شنیدن رادیوئی و یا خواندن
کتابی، در اتاق بازجوئی هتک حرمت می کرد و تا واپسین لحظه های حیاتش از
خواب خوش بی کابوس محروم می ساخت.
۲
خبر داری از خسروان عجم
که کردند بر زیردستان ستم،
نه آن شوکت و پادشاهی بماند
نه آن ظلم بر روستائی بماند؟
معنی تحت اللفظی:
از عاقبت خسروان ستمگر بر توده خبر داری؟
ستمگری سبب بر باد رفتن فر و شکوه پادشاهی شد.
ستم بر توده هم پایان یافت.
سعدی
در این بیت شعر،
دیالک تیک طبقه حاکمه و توده
را
به
شکل دیالک تیک زبردست ـ زیردست و دیالک تیک ستمگر و ستمکش بسط می دهد،
تا
به
عالی ترین عضو و نماینده طبقه حاکمه (اشرافیت فئودال و روحانی) هشدار دهد.
منظور سعدی از روستایی (زیردست)، توده رعیت است
که
یکی از دو طبقه اجتماعی اصلی جامعه فئودالی را تشکیل می دهد.
سعدی
در این دو بیت شعر،
دیالک تیک کنش و واکنش
را
دیالک تیک عمل و عکس العمل
را
برای نتیجه معکوس ستمگری به خدمت می گیرد.
ستمگری طبقه حاکمه بر توده
به
سرنگونی نهایی طبقه حاکمه منجر می شود.
از آنجا که رابطه طبقه حاکمه و توده
دیالک تیکی
است،
یعنی
ستمگری در ذات طبقه حاکمه جامعه طبقاتی است،
می توان نتیجه گرفت که در جامعه ـ تئوری سعدی
هر حاکمیت طبقاتی
موقتی
است
و
نه
ابدی.
۳
خطا بین، که بر دست ظالم برفت
جهان ماند و او با مظالم برفت
معنی تحت اللفظی:
ستمگر مرتکب گناه شد.
اما علیرغم آن ستمگر مرد و با مرگ او ستم هم پایان یافت.
آنچه باقی ماند، جهان بود.
اگر به محتوای این بیت شعر سعدی دقت شود،
یکی از رایج ترین خرافات در افکار عمومی مردود اعلام می شود:
دنیا معمولا فانی قلمداد می شود تا عقبا باقی جا زده شود.
اکنون
اما
دنیا
استثنائا
باقی قلمداد می شود.
البته منظور سعدی از جهان
جامعه
است.
ایراد بینشی سعدی
جامه فردی پوشاندن به ستم است.
دیالک تیک ستم
(دیالک تیک ستمگر و ستمکش)
فقط به ظاهر فردی است.
فقط به ظاهر خانی، شیخی، پادشاهی و یا پاسبان و پاسداری
رعیتی
را
گردن می زند.
اگر تیز بیندیشیم،
طبقه حاکمه است
که
توده
را
سرکوب می کند.
طبقه حاکمه است که بر توده ستم روا می دارد.
زندگی و مرگ ستمگران منفرد و حتی همه ستمگران
ربط تعیین کننده ای به ستم اجتماعی و طبقاتی ندارد.
ستم طبقاتی
از
ساختار طبقاتی جامعه
سرچشمه می گیرد و بود و نبود ظالم، در تحلیل نهائی، تغییری در این حقیقت امر نمی دهد.
خود ستمگران محصول مناسبات تولیدی مبتنی بر ستم و استثمارند.
ستمگرترین ستمگران سابق
می توانند در جامعه بی طبقه به انسان های خیر و خدمتگزار جامعه بدل شوند.
ستمگری
نه خصلتی بنیادی و مادرزادی،
بلکه پدیده ای اجتماعی، طبقاتی و اکتسابی است.
از این رو برای امحای استثمار و ستم
حتی
قتل عام همه ستمگران
کافی نخواهد بود.
این گنداب طبقاتی هر جامعه
است
که
امکان ستمگری
را
پدید می آورد
و
ستمگر و ستمکش تولید می کند.
ستمگر «نوعی» با مظالم خویش نمی میرد، بلکه تحکیم و تقویت می یابد و مرگ ستمگران منفرد
تغییری در این حقیقت امر نمی دهد.
مثال:
شاه ستمگر می میرد
و
شیخ ستمگرتر به جای او می نشیند.
یعنی
ظالم با مظالمش نمی رود.
ظالم با ظالم بدتری جایگزین می شود
و
مظالم توسعه و تحکیم می یابند.
کسی
که
در زمان شاه به جرمی به ۲ سال زندان محکوم می شد
در
زمان شیخ به ۲۰ سال زندان محکوم می شود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر