لطایف الملل
برگردان
شین میم شین
۷۵
خرپولی
در
حال احتضار بود.
وقتی کشیش شهر
برایش طلب امرزش کرد و رفت،
فوری پا شد
و
از
قوم و خویش خویش
خواست
که
درشکه آورند
و
او
را
فی الفور
به
ابی الآباد
ببرند.
قوم و خویشش
مات و مبهوت نگاهش کردند.
خرپول گفت:
«گفتم به ابی الآباد.
قوم و خویش من همه ابی الآبادی اند
و
همه
می دانند
که
ابی الآباد
دارالمساکین
است
و
تاکنون
هرگز
خرپولی
در
آن سامان
نمرده است.»
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر