پیرایه یغمائی
کریم خان زند
در
دیوان مظالم
نشسته بود
که
شخصی
فریاد بر آورد و طلب انصاف کرد.
کریم خان پرسید:
«کیستی؟»
«کیستی؟»
گفت:
«مردی تاجر پیشه ام و آنچه داشتم از من دزدیدند.»
«مردی تاجر پیشه ام و آنچه داشتم از من دزدیدند.»
کریم خان گفت:
«وقتی مالت را دزدیدند، تو چه می کردی؟»
«وقتی مالت را دزدیدند، تو چه می کردی؟»
گفت:
«خوابیده بودم.»
«خوابیده بودم.»
کریم خان گفت:
«چرا خوابیده بودی؟»
«چرا خوابیده بودی؟»
گفت:
«می پنداشتم که تو بیداری.»
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر