هدیه برای خاک
سیاوش کسرایی
ویرایش و تحلیل
از
ربابه نون
۱
ای دور مانده
چه تنهایی
وقتی تمام عاطفههایت
وقتی تمام عاطفههایت
را
یکجا
یکجا
به
یک نفس
نابود میکنند.
نابود میکنند.
مخاطب سیاوش در این بند شعر بلند
احتمالا
خود او ست
که
از یاران دور مانده است.
سیاوش
نتیجه تخریب عواطف خود
را
تنهایی
قلمداد می کند.
منظور او از عواطف
یاران محبوب
است.
ما
با
فرم متعالی از عشق میان مبارزان انقلابی
سر و کار داریم.
وقتی همه یاران محبوب سیاوش
(عواطف او)
را
دسته جمعی و طرفة العینی
نابود می سازند،
سیاوش
احساس بیکسی و تنهایی
می کند.
می توان گفت
که
سیاوش
دیالک تیک تخریب و تنهایی
را
توسعه می دهد
تا
از
نهایت رنجی که می برد،
پرده بردارد.
۲
تا میروی خبر بگیری از گل یک شمع
میبینی
میبینی
ای دل غافل
آن شمعهای پر گرفته همه دود میکنند.
آن شمعهای پر گرفته همه دود میکنند.
معنی تحت اللفظی:
وقتی سراغ شعله شمعی
را
می گیری،
می بینی که همه شمع های شعله ور،
خاموش شده اند.
سیاوش
یاران خود
را
به
شمع مرده
تشبیه می کند.
در این بند شعر سیاوش
رد پای علی اکبر دهخدا به چشم می خورد:
یاد آر ز شمعِ مرده یاد آر
محتوای شعر دهخدا
هم
همین محتوای شعر سیاوش بوده است:
شهادت یاران
۳
کشتند.
کشتند
کشتند
تا
که
عشق
بی یار و یادگار
بی یار و یادگار
بماند در انتظار.
سیاوش
در این بند شعر و بندهای بعدی همین شعر،
به
توضیح علتی ـ معلولی و دلیلی ـ مدلولی کشتار یاران خویش
می پردازد.
دلیل کشتن یاران سیاوش
چشم به راه گذاشتن بی یار و یادگار عشق
است.
عشق در این بند شعر
پرسونالیزه می شود.
آدم واره تصور و تصویر می شود.
عشق
در
نهایت
بی یاری و بی یادگاری
چشم به راه می ماند.
این بدان معنی است
که
عشق
(عاشق و یا معشوق)
هم
از
نعمت یار
محروم گشته
و
هم
حتی
از
نعمت یادگاری از یار.
ترور فاشیستی ـ فوندامنتالیستی
همین است.
۴
کشتند
تا
جدا ز سرانگشت اشتیاق
گلها بپژمرند به هر شاخ و شاخسار.
گلها بپژمرند به هر شاخ و شاخسار.
دلیل دیگر کشتار یاران،
پژمراندن گل ها در حسرت چیده و بوییده شدن بر هر شاخه و شاخسار
است.
شاهکار
است.
عشق مطروحه در بند قبلی شعر
به
مثابه عاشق و یا معشوق
در این بند شعر
به
مثابه گل
مطرح می شود.
عاشق و یا معشوق
در
غیاب جفت خویش
بسان گلی در حسرت چیده شدن و بوییده شدن توسط جفت
می پژمرد.
ما
در این شعر بلند سیاوش
با
فرم نوینی از اروتیسم
آشنا می شویم
که
در
مقیاس جهانی
بی نظیر و بی همتا ست.
ما
با
اروتیسم سرشته به حسرت و اندوه
آشنا می شویم.
به
قول به آذین
در
«میهمان این آقایان»
زندگی حق خود را می خواهد.
مبارز انقلابی
آدم
است
و
نه
آهن.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر