تحلیلی
از
یدالله سلطان پور
نوید
تظاهرات در اسرائیل
با
شعارهایی مشابه شعارهای خلق های امریکا:
خلق فلسطین حق حیات دارند.
فلسطینی ها نمی توانند نفس بکشند.
فرهاد شهباز
مرگ بر امریکا و اسرائیل!
منظور علمای علامه شاملوئیسم از رژیم چیست که باید بمیرد تا بشریت نجات یابد؟
پیشوای احمد و آل احمد و فرهاد
برای برکندن ریشه های خلق یهود (Endlösung)
سنگ تمام گذاشت و زد و برد و خورد و کشت و مرد.
روح الله
هم
زر زیادی زد و ریق رحمت کشید و رفت.
هیملر جماران
(حاج قاسم لاشخور)
و
ناصر و صدام و اسد و قذاف و غیره
هم
به
درک واصل شدند
و
سیدعلی
(لاشه متحرک)
برای نیل به آماج آدولف های گور به گور
آه می کشد و هارت و پورت می کند.
آرزو بر مردگان
عار
نیست.
۲
فرهاد شهباز
ضمنا
نظر من راجع به نحوه ی اداره ی کشورها و مناسباتی که منافع همه ی اقشار جوامع را تامین کند
با
با
نظرات سنتی شما
که
مربوط به عصر دقیانوس است و امتحان خودش را بوضوح پس داده
خیلی فرق دارد!
مفاهیم تق و لق فرهاد شهباز به مثابه منتقد تیشه دار بی نظر
در این هارت و پورت
تماشائی اند:
اداره کشورها
مناسبات تأمین کننده منافع همه اقشار جوامع
نظرات سنتی باطل متعلق به عهد دقیانوس
فرهاد شهباز
بسان پیشوایانش
از آدولف تا احمد و آل احمد
بیگانه با مفاهیم است.
بسان آنها
واژه بازی می کند،
باد در غبغب می اندازد
افاده می فروشد و باد می کند.
فرهاد شهباز
از
سویی
از
اداره فاشیستی ـ فوندامنتالیستی کشور ها به مثابه شرکت ها دم می زند
و
از
سوی دیگر
از
مناسبات و منافع و اقشار و جوامع.
در قاموس علمای علامه فاشیسم و فوندامنتالیسم
جامعه
وجود ندارد.
جای جامعه
را
جنگل
می گیرد.
جنگلی
که
قانونش
اراده ی نخبگان
(اقویای بی رحم گردنکلفت ستمگر خونریز شلاق به دست یکه تاز عربده کش)
است.
جنگلی
که
میدان دوئالیسم پیشوا و فولک (خلق)
(شبان و گله، ارباب و خیل برده، ابر بشر و توده خر و بی خبر و بی خطر)
است.
نخبه
فرمان می دهد
و
توده
فرمان می برد
و
در
اسفل السافلین جهنم
سرنگون می شود
تا
نخبه
در
بهشت برین
کیف لاشخور کند.
۳
ضمنا
نظر من راجع به نحوه ی اداره ی کشورها و مناسباتی که منافع همه ی اقشار جوامع را تامین کند
با
با
نظرات سنتی شما
که
مربوط به عصر دقیانوس است و امتحان خودش را بوضوح پس داده
خیلی فرق دارد!
من ـ زور فرهاد نخبه بی نظر شهباز
از
نظرات سنتی باطل متعلق به عهد دقیانوس
مارکسیسم ـ لنینیسم
است.
به
زعم فرهاد شهباز
ایده ئولوژی فاشیستی ـ فئودالی ـ فوندامنتالیستی
مدرن
و
ایده ئولوژی پرولتاریا
سنتی
است.
به نظر فرهاد نخبه بی نظر شهباز
ایده ئولوژی فاشیستی ـ فئودالی ـ فوندامنتالیستی
امتحانش را داده، به محک تجربه خورده و از کوره آزمون سربلند بیرون آمده است.
مارکسیسم ـ لنینیسم
اما
متعلق به عهد دقیانوس
است.
چیزی سنتی
است
و
امتحانش را داده و مردود گشته است.
چرا و به چه دلیل؟
۴
در
یک حکومت مدرن
طرح موضوعات کارگری در قالب شوراهای کارگری و توزیع قدرت در شورا
نشان از تحجر و عقب ماندگی دارد
نشان از تحجر و عقب ماندگی دارد
عجب جواب منطقی و مستدل و علمی ئی
نخبگان در کیسه کله خالی از مغز دارند.
من ـ زور نخبگان فاشیستی ـ فوندامنتالیستی
از
حکومت مدرن
چیست؟
چه شد که جای کشورها و مناسبات و اقشار و جوامع
را
ناگهان
حکومت مدرن
گرفت؟
حکومت مدرن
در
قاموس فرهاد شهباز
آلترناتیوی برای حکومت شوراهای کارگری، دهقانی و دیگر زحمتکشان یدی و فکری
(حکومت سنتی و متحجر)
است.
اما
حکومت مدرن
حکومت کیست؟
۵
در
یک حکومت مدرن
طرح موضوعات کارگری در قالب شوراهای کارگری و توزیع قدرت در شورا
نشان از تحجر و عقب ماندگی دارد
و
نشان از تحجر و عقب ماندگی دارد
و
مربوط و متعلق به همه جریانهای مختلف ارتجاعی است
از توده و فدایی در ادا اصول ها (؟) و اسامی مختلف گرفته تا حککا و حکمتیست
از توده و فدایی در ادا اصول ها (؟) و اسامی مختلف گرفته تا حککا و حکمتیست
که
همه شان ساکن راسته ی غار اصحاب کهف تشریف دارند
برخلاف اینکه یکی شان دیگری را به ساکن ماندن در آن غار
متهم کند!
متهم کند!
حکومت سنتی و متحجر
متعلق به همه احزاب و سازمان های وطنی
است؟
واقعا؟
خوب.
باشد.
نماینده حکومت مدرن کدام حزب و سازمان و دار و دسته است؟
خود فرهاد شهباز تک و تکرو و تنها ست؟
فرهاد شهباز
چیست و کیست
که
مؤسس و منادی و مظهر حکومت مدرن است؟
۶
اعتقاد من این است
اعتقاد من این است
که
اتفاقا
فلسفه قدرت
تمرکز در قدرت است
و
و
قدرت حکومت کارگری توزیع شده در شوراهای ارتجاعی
توزیع عقب ماندگی به صورت مساوی و گسترده است!
توزیع عقب ماندگی به صورت مساوی و گسترده است!
این جمله فرهاد بی نظر بی سواد
به
چه معنی است:
فلسفه قدرت
تمرکز در قدرت
است.
من - زور فرهاد بی نظر بی سواد
شاید
این باشد
که
قدرت سیاسی
باید
مرکزیت مند و سانترال باشد و نه پراکنده و خر تو خر و ملوک الطوایفی.
اینکه
نظر جدیدی نیست.
تشکیل دولت مرکزی
از اولین ایده های همه نمایندگان بورژوازی بوده است
که
مخالف حکومت ملوک الطوایفی و خانخانی و خودسری و خر تو خری
بوده اند.
ضمنا
مگر
حکومت شوراها
دیالک تیکی از سانترالیسم و دموکراتیسم
نبوده و نیست؟
مگر
حکومت در جوامع سوسیالیستی
فاقد مرکزیت (سانترالیته)
بوده اند؟
مگر
این حکومت ها
ملوک الطوایفی و خانخانی بوده اند؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر