ویرایش و تحلیل
از
مسعود بهبودی
محمد زهری
(۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
دکترای ادبیات فارسی
دبیر دبیرستان و کارمند کتابخانه ملی
آثار:
جزیره
(۱۳۳۴)
گلایه
(۱۳۴۵)
شبنامه
(۱۳۴۷)
... و تتمه
(۱۳۴۸)
برگزیده اشعار
(۱۳۴۸)
مشت در جیب
(۱۳۵۳)
پیر ما گفت
(۱۳۵۶)
او
در
دهه چهل خورشیدی
در
تألیف ۹ مجلد از «کتابشناسی ملی ایران»
در
دو مرحله
مشارکت داشتهاست.
هامون سرمدی
آقای نوید
محمد زهرى
شاعرى متوسط بود
اگر
سعدی
شاعر متوسطی باشد،
در
آن صورت،
فقط
در
آن صورت،
حق با هامون سرمدی
است.
برای اینکه محمد زهری
سعدی قرن بیستم
بوده است.
محمد زهری
همه لیاقت های سعدی
را
داشته است:
الف
محمد زهری
بسان سعدی
فیلسوفی (حکیمی) خوداندیش بوده است.
محمد زهری
بسان سعدی
کل اندیش بوده است.
افکار محمد زهری
متعلق به خود او هستند
و
نه
حتی
متعلق به کلاسیک های مارکسیسم.
یکی از خدمات فلسفی محمد زهری
به
عنوان مثال
دیالک تیک نیاز و راز و ناز
است.
محمد زهری
حتی
برای سران حزب توده
مثلا
طبری
تره خرد نکرده است.
تفاوت تعیین کننده محمد زهری با سیاوش کسرایی،
همین بوده است.
ما
هنوز
شعری در میراث محمد زهری
نیافته ایم
که
اعتنایی به جنبش فئودالی ـ فاشیستی فدایی و مجاهد و دیمدام و لیملام
داشته باشد.
محمد زهری
بهترین کاندید برای رهبری حزب توده بوده است.
اشعار محمد زهری
باید تحلیل شوند
تا
حکمت (فلسفه) نهفته در آنها،
کشف و معلوم گردد.
ب
محمد زهری
بسان سعدی
سخندان بزرگی
بوده است.
یعنی حکیم سخندانی
بوده است.
محمد زهری
عمر گرانبهای خود
را
به
ویرایش آثار کلاسیک های زبان فارسی
اختصاص داده است.
عمری
که
می بایستی
به
توسعه تئوریکی و فکری و فلسفی و هنری
اختصاص داده شود.
یکی از انتقادات وارده بر حزب توده
همین
است.
وجود ساده لوحان عملگرایی از قبیل نورالدین کیانوری و طبری و جوانشیر و بهزادی و غیره
در
رهبری حزب توده
حزب توده
را
به
لحاظ بضاعت نظری، فکری، فلسفی و غیره
فقیر و ضربه پذیر
ساخته است.
تفاوت زهری با سعدی
فروتنی توده ای - پرولتری زهری
است.
زهری
از
تبار گلها و پروانه ها و شمع ها
ست.
همه زیبایی های هستی
در
وجود او
گرد آمده بوده اند.
پ
محمد زهری
بسان سعدی
شاعری بی همتا ست.
شاعری
که
آتشفشان شعر
از
نهاد خروشانش
فواره می زند.
محمد زهری
بسان سعدی
مختصرگو
ست
و
نه
روده دراز.
سیاوش کسرایی
در
سوگ محمد زهری
شعری تحت عنوان خواب شمع
سروده است
که
قابل ذکر و تجزیه و تحلیل
است:
خواب شمع
در
سوگ محمد زهری
خاموش وار آمد
ـ محبوب و با وقار ـ
همچون نسیم صبح،
سبک پای و بی شتاب.
تابید
در
ظلمت و سکوت
به
ویرانه های شب
مانند روشنایی معصوم ماهتاب.
چه مهربان
به
زمزمه
جاری شد
چون چشمه ی فروتن دره
تا
خاک تشنه
را
برساند کفی ز آب!
او
شعر می سرود
اندک و کوتاه
گویی
«دمی» و «آه»
اما
گلبانگ او
پیام به «فردا»
بود،
کز درد برکشید در این خانه خراب
شب زنده دار شمع
که
اینک
یادی ز شعله
بود:
گرمی دودآلود
در
گرگ و میش صبح
بالی کشید
یکدم
و
آرام
شد به خواب.
پایان
سیاوش در این شعر محمد زهری را به شمع تشبیه می کند و
مرگ او را به خواب شمع.
چرا به شمع و نه به مشعل؟
چرا به شمع و نه به آتشفشان؟
درست به همان دلیل که توده چنین می زید و چنین رفتار می
کند.
شمع وارگی،
شیوه زیست توده ها و توده ای ها ست.
خاموش وار زیستن و پیرامون خویشتن افروختن!
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر