پروفسور دکتر مانفرد بور
برگردان
شین میم شین
فصل هفتم
اعلام فلسفی استقلال انسان
توسط ایمانوئل کانت
فصل هفتم
بخش اول
قسمت ۸
۲۹
· کانت از حل مسئله عاجز می ماند.
۳۰
· کانت در لاینحل بودن مسئله اما به هسته آن توجه
دارد.
۳۱
· کانت از سویی قطبی از تضاد را اثبات می کند و از
سوی دیگر قطب متضاد با آن قطب را.
· کانت ضمنا هر دو را دست نخورده به حال خود می
گذارد.
۳۲
· به قول کلاسیک های مارکسیسم، کانت «از آنتی نوم
دم می زند، از تضاد لاینحلی که هر دو بخش آن قابل اثبات است.»
· (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۰، ص ۴۶)
۳۳
· کانت البته با وسایل اسلوبی (متدیکی) اش و با
پیش شرط های فلسفه اش نمی تواند هم پیشتر برود.
· در غیر این صورت می بایستی اصول اساسی ایدئالیسم
ترانسندنتال خود را نفی کند.
۳۴
· تعیین کننده اما این است که آموزه آنتی نومی
کانت، به نقطه عطف دیالک تیک منتهی می شود.
۳۵
· کانت در آموزه آنتی نومی اش، تضاد را به مثابه
مسئله مرکزی فلسفه نمودار می سازد.
· این جنبه ماندگار و واقعا بزرگ آموزه آنتی نومی
کانت است.
۳۶
· این تضاد ضمنا ضرور است.
· با این تضاد، دیالک تیک نیز توسط کانت، ضرور
تلقی می شود.
۳۷
· هگل می نویسد:
· «این اندیشه، که تضاد، که بر جنبه عقلی با تعینات
فهم استوار می شود، ماهوی و جبری (ضرور) است، باید به مثابه مهم ترین و عمیق ترین
پیشرفت فلسفه عصر جدیدتر مورد توجه قرار گیرد.»
· (هگل، «مجموعه آثار»، جلد ۸، ص ۴۰)
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر