۱۳۹۹ خرداد ۱۱, یکشنبه

کیفیت و کمیت


 
پروفسور دکتر 
ولفگانگ ایشهورن
اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت 
و دهها تن دیگر
(۱۹۶۹)

برگردان
شین میم شین 

۱
·    کیفیت و کمیت به تعین پدیده ها و روندها اطلاق می شود.

۲
·    هر پدیده جامعتی و هر روند اجتماعی بسان هر پدیده در واقعیت (رئالیته) عینی از وحدت تعین کیفی و تعین کمی تشکیل می یابد.

۳
·    کیفیت حاکی از  گشتاورها (ممان ها) و جوانبی است که هر چیز را به آن تبدیل می کند که است و به واسطه آن همزمان با دیگر چیزها تفاوت دارد.

۴
·    ضمنا کیفیت هر چیز با مشخصات و خواص آن چیز یکسان نیست.

۵
·    در حالیکه خواص و مشخصات هر چیز فقط در تأثیر متقابل با چیزهای دیگر نمودار می گردند، یعنی تعین خارجی و ظاهری هر چیزند، کیفیت هر چیز، تعین درونی آن چیز است.
·    به قول هگل، «برای خود بودن» هر چیز است.

(ما در فلسفه هگل و مارکس و انگلس و لنین با دو مفهوم زیر آشنا می شویم:

الف
با مفهوم «درخود»

ب
با مفهوم «برای خود»

مثال:
طبقه کارگر
تا زمانی که طبیعتا قادر به تمیز خود از طبقه سرمایه دار و اشراف برده دار و فئودال و روحانی است،
طبقه درخود
است.

اما
طبقه کارگری که به خودشناسی تئوریکی رسیده،
یعنی
به
رسالت تاریخی خود
یعنی
به
سوبژکت تاریخ بودن خود
واقف است،
یعنی
می داند
 که
گورکن فرماسیون اقتصادی سرمایه داری
و
معمار جامعه سوسیالیستی
است،
طبقه برای خود
است.

طبقه درخود با طبقه برای خود
تفاوت کیفی دارد.
مترجم)

۶
·    کیفیت هر چیز از روی خواص و مشخصات آن چیز پدیدار می گردد.

۷
·    کیفیت با وجود هر پدیده جامعتی مورد نظر پیوند ناگسستنی دارد.

۸
·    کیفیت در برگیرنده ی هم جوانب و مشخصات و گشتاورهای (مان های) ماهوی و محتوایی و هم همچنین دربرگیرنده ی  جوانب و مشخصات و گشتاورهای (مان های) فرمال، درونی و سطحی است که مشخصه پدیده مورد نظرند و در ترکیب شان به صورت یک سیستم، به پدیده علیرغم حرکتیت درونی اش، ثبات و استقلال نسبی می بخشد.

۹
·    نفی کیفیت به طور کلی همزمان به معنی نفی خود پدیده است.
·    به معنی گذار پدیده از کیفیتی به کیفیتی دیگر است.

۱۰
·    ثبات را اما نباید مطلق کرد.

۱۱
·    هر کیفیتی دستخوش تغییرات و مراحل توسعه است که هم ناشی از برخورد قوای درونی است و هم ناشی از روابط آن کیفیت با محیط زیست و کیفیت های دیگر است. 

۱۲
·    لنین در این رابطه خواص و مشخصات «متغیر و پایانمند» را صفت ممیزه (اتریبوت) هر کیفیت تلقی کرده است.
·    (لنین، «مجموعه آثار»، جلد ۳۸، ص ۹۸)

۱۳
·    بنابرین، کیفیت هر پدیده اجتماعی را همواره باید در  فرم تاریخی ـ مشخصش درک کرد و توضیح داد.
  
۱۴
·    جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی به عنوان مثال فرماسیون های جامعتی مختلف (فرماسیون های اقتصادی  جامعه) زیر را به مثابه مراحل کیفی بنیادی توسعه جامعه محسوب می دارد:

الف
·    همبود اولیه را
ب
·    جامعه برده داری را
پ
·    فئودالیسم را
ت
·    کاپیتالیسم را
ث
·    سوسیالیسم را
ج
·    کمونیسم را

۱۵
·    هر کدام از این فرماسیون ها به نوبه خود از مراحل مختلف زیر می گذرد:

الف
·    از مرحله تشکیل
ب
·    از مرحله تکوین
پ
·    از مرحله شکوفایی
ت
·    از مرحله زوال
ث
·    از مرحله سقوط و به عبارت دیگر از مرحله گذار به فرماسیون جامعتی عالی تر

۱۶
·    در چارچوب هر کیفیت، قبل از همه تغییرات کمی صورت می گیرند.

۱۷
·    ماتریالیسم دیالک تیکی در جانب کمی پدیده ها و روندهای اجتماعی، گشتاور (ممان) متحرک درونی آنها را می داند.
 
۱۸
·    هگل کمیت را گشتاور (ممان) خارجی و نسبتا بی تفاوت در مقابل هستی و در مقابل کیفیت می داند.

۱۹
·    کمیت، تعینی از هر پدیده است که خود را در چیزهای زیر نمودار می سازد:

الف
·    در بزرگی (اندازه)
ب
·    در مقدار
پ
·    در دامنه
ت
·    در وزن
ث
·    در غلظت
ج
·    در مدت زمان
ح
·    در سرعت
خ
·    در نظام هندسی
چ
·    در مناسبات درصدی و غیره
۲۰
·    مشخصه مهم کمیت قابل شمارش و اندازه گیری بودن آن است.

۲۱
·    کمیت می تواند در حدود و ثغور معینی تغییر یابد، بدون اینکه کیفیت چیز مربوطه و خود چیز تغییر یابد.

·    (مثال:
·    دمای آب می تواند از ۱ تا ۹۹ درجه سانتیگراد تحت فشار جو تغییر یابد، بدون اینکه مایعیت آب تغییر یابد. مترجم)

۲۲
·    اگر تغییرات کمی از حد عینی معین بگذرند، تحول کیفی چیز مورد نظر و تحول بنیادی آن صورت می گیرد.

۲۳
·    فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی که در آن، دیالک تیک کیفیت و کمیت برای اولین بار به طرز قاطع و پیگیری بر بنیان ماتریالیستی استوار گشته، این رابطه را در قانون اساسی عام گذار از تغییرات کمی به تغییرات کیفی تبیین می دارد.

۲۴
·    قانون دیالک تیکی گذار از تغییرات کمی به تغییرات کیفی، قانون ساختاری و قانون تکاملی عامی (یونیورسالی) است که در کلیه عرصه های هستی (طبیعت، جامعه، تفکر بشری) صادق است.

۲۵
·    این قانون حاکی از آن است که تغییرات کمی نخست در چارچوب کیفیت معینی صورت می گیرند.

۲۶
·    فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی حدود و ثغوری را که تغییرات کمی در چارچوب شان صورت می گیرند، بدون اینکه به تحول کیفی منجر شوند، حد می نامد.

·    مراجعه کنید به حد

۲۷
·    حد تجسم وحدت دیالک تیکی کیفیت و کمیت است.

۲۸
·    اگر تغییرات کمی از حد عینی معین فراتر روند، تغییرات کمی متوقف می گردند و تقریبا به طرز ناگهانی  گذار از کیفیت کهنه به کیفیت نو صورت می گیرد.
  
۲۹
·    مؤثریت قانون گذار از تغییرات کمی به تغییرات کیفی را در کل هستی، یعنی در کلیه عرصه های جهان مادی و جریانات شعور (روح) می توان اثبات کرد.

۳۰
·    قانون گذار از تغییرات کمی به تغییرات کیفی را به مثابه قانون ساختاری می توان به عنوان مثال در تغییر حالات مختلف مایعات در نقطه جوش و انجماد در نتیجه داد و ستد کمیت های حرکتی و یا در سیستم جدولی عناصر شیمیایی مندلیف در وابستگی به میزان بار هسته ای به مثابه گذار از کیفیتی به کیفیت دیگر (از عنصری به عنصر دیگر) شاهد بود.

۳۱
·    قانون گذار از تغییرات کمی به تغییرات کیفی به مثابه قانون توسعه (تکامل) به توصیف فرم های گذار و مکانیسم های حالات، به طور کلی که تفاوت شان در کیفیت های ساختاری است، نمی پردازد.
·    بلکه اینجا چنین گذارهایی را همزمان به مثابه مراحل توسعه چیزی و یا پدیده ای نمودار می سازد.

۳۲
·    قانون گذار از تغییرات کمی به تغییرات کیفی بدین طریق به ما در فهم علمی  عمیق انقلابات اجتماعی مدد می رساند.
·    انقلابات اجتماعی ئی که موجب گذار از فرماسیون اقتصادی معین جامعه به فرماسیون اقتصادی عالی تر آن می گردند.

۳۳
·    مثلا تغییرات اوولوسیونی تدریجی کمی در جامعه سرمایه داری، یعنی انباشت مستمر تولید و سرمایه، توسعه نیروهای مولده، افزایش شعور طبقاتی طبقه کارگر و سازمان یابی رشد یابنده اش، وحدت روز افزون کلیه نیروهای مترقی خلق زیر پرچم طبقه کارگر و تضادهای دم به دم شدت و حدت یابنده کاپیتالیسم، در صورت بلوغ فاکتورهای اوبژکتیو و سوبژکتیو، یعنی در صورت پا فراتر گذاشتن تغییرات کمی از حد عینی به تغییر جهشی و انقلابی نظام جامعتی سرمایه داری با انقلاب سوسیالیستی منجر می شوند.

۳۴
·    گذار از فرماسیون اقتصادی کیفیتا نازل جامعه به فرماسیون اقتصادی کیفیتا عالی تر جدید، مثلا گذار از کاپیتالیسم به سوسیالیسم، حد عینی جدیدی به همراه می آورد و لذا تعین های کمی جدیدی را الزامی می سازد.

۳۵
·    در این صورت سمتگیری برنامه حزب طراز نوین طبقه کارگر در جهتی سیر می کند که ساختمان فراگیر  سوسیالیسم و توسعه سیستم شکوفا گشته سوسیالیسم برای پیروزی فرماسیون اقتصادی جدید و نسبتا مستقل سوسیالیسم کفایت نمی کند تا به پیروزی کیفیت جدید قدرت کارگران و دهقانان در جامعه و مناسبات تولیدی سوسیالیستی مددرسان باشد.

۳۶
·    شکوفایی سیستم جامعتی سوسیالیسم همزمان راندمان تولیدی به مراتب بیشتری را، ارضای به مراتب بهتر مایحتاج رشد یابنده  اعضای جامعه را، سطح فکری و فرهنگی به مراتب عالی تر خلق را در مقایسه با جوامع کاپیتالیستی، و برای واقعیت بخشی به تعین های کمی جدید سیستم پلان بندی و رهبری علمی جدید جامعه را   الزامی می سازد.
 
۳۷
·    تعین کمی و کیفی با پدیده معین مربوطه، پیوند   ناگسستنی دارند.

۳۸
·    پدیده ای وجود ندارد که حتی برای مدتی کوتاه و گذرا بتواند فاقد یکی از ایندو تعین کمی و کیفی باشد.

۳۹
·    دیالک تیک حاکم بر رابطه میان جوانب کمی و جوانب کیفی در آن است که کیفیت از سویی همیشه در کمیت های معین و کمیت از سوی دیگر در کیفیت معین عرض اندام می کند.

۴۰
·    کمیت به معنی دیالک تیکی اش همواره عبارت است از کیفیت نفی شده.

۴۱
·    کیفیت در کمیت حفظ می شود.

۴۲
·    کیفیت در کمیت به صورت کمی نمودار می گردد.

۴۳
·    وقتی در پیوند کمی و کیفی از بی تفاوتی نسبی کمیت در مقابل کیفیت سخن می رود، هرگز بدان معنی نیست که تعین کمی با پدیده در رابطه سستی قرار دارد و برای شناخت پدیده از ارزش نازل تر از کیفیت برخوردار است. 

۴۴
·    وقتی در پیوند کمی و کیفی از بی تفاوتی نسبی کمیت در مقابل کیفیت سخن می رود، بدان معنی است که تغییرات کمی به طرز بیواسطه منجر به واکنش پدیده به مثابه کل نمی شوند.  
·    پدیده ای که تغییرات کمی در آن صورت می گیرند.

۴۵
·    تصوراتی که از گشتاور (ممان) بی تفاوتی نسبی جنبه کمی نتیجه می گیرند که پیوند کمیت با پدیده به تنگاتنگی پیوند کیفیت با پدیده نیست، دو جنبه زیر را نادیده می گیرند:

الف

۱
·    اولا این جنبه را نادیده می گیرند که کیفیت با پدیده یکسان نیست.
·    کیفیت فقط جانبی از پدیده است.
·    کیفیت فقط گشتاوری (ممانی) از پدیده است.

۲
·    بنابرین از بی تفاوتی نسبی کمیت در مقابل کیفیت نمی توان بی تفاوتی نسبی کمیت در مقابل پدیده و شیئی مربوطه  را نتیجه گرفت.

ب
·    ثانیا در این درک و برداشت، میان کمیت به مثابه مقوله ای مجرد (انتزاعی) و فرم نمودین مشخص آن تفاوت گذاشته نمی شود.
·    به قول هگل، «نخست باید میان کمیت ناب و کمیت به مثابه کمیت معین، یعنی به مثابه مقدار (کوانتوم) فرق گذاشت.»
·    (هگل، «علم منطق»، بخش ۱، ص ۱۷۷)
 
۴۶
·    در پیوند کیفیت و کمیت باید دو واقعیت امر زیر را به وضوح در نظر داشت:

الف
·    اولا این واقعیت امر را که کمیت هر پدیده در هر لحظه در فرم کمیت های مشخص صورت می گیرد و کیفیت در مقابل تغییرات کمی در حدود و ثغور معین، بی تفاوت می ماند.

ب
·    ثانیا این واقعیت امر را که کمیت به طور کلی، جدا از کمیت های مشخص مورد نظر، تعین صرفنظرناپذیر هر چیز و هر پدیده است.

·    (در این دو واقعیت امر، تفاوت موجود میان کیفیت و پدیده در نظر گرفته می شود. مترجم)

۴۷
·    مارکس این وحدت دیالک تیکی کیفیت و کمیت را به عنوان مثال در کار انسانی نشان می دهد:
·    «اگر با توجه به ارزش مصرف که کار نهفته در کالا، فقط به طور کیفی اعتبار دارد، آن با توجه به میزان ارزش فقط به طور کمی معتبر است.
·    پس از آنکه آن به کار انسانی بدون کیفیت فراتری تقلیل داده می شود.»
·    (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۳، ص ۶۰) 

۴۸
·    بنابرین گذار از تعین کیفی به تعین کمی، با تقلیل کیفیت به ماهوی ترین گشتاور (ممان) آن در رابطه است.

۴۹
·    میزان ارزش توسعه داده شده توسط مارکس بیانگر کمی خاص کیفیت کار انسانی است.

۵۰
·    نتیجه حاصل از آن، این است که هر کیفیتی حاوی جنبه و جانب کمی خاص خویش است.
·    حاوی جنبه و جانب کمی ئی است که درخور آن است و یا در مورد پدیده های پیچیده نیز حاوی ترکیب خاص جنبه ها و جوانب کمی خاص خویش است.

۵۱
·    این اما بدان معنی نیست که در جنبه و جانب کمی همیشه باید کیفیت مشهود باشد.

۵۲
·    کمیت ها قابل مقایسه و قابل اندازه گیری اند.

۵۳
·    نتیجه حاصل از شناخت فلسفی دیالک تیک کیفیت و کمیت، به مثابه مهمترین اصل متدئولوژیکی برای پژوهش سوسیولوژیکی، وحدت ناگسستنی آنالیز کیفی و آنالیز کمی پدیده های اجتماعی است.

۵۴
·    شاخص گرایشی برای پژوهش های سوسیولوژیکی  در زمینه بررسی پدیده ها و روندهای اجتماعی مشخص بغرنج عبارت است از توسیع (وسعت بخشی به) تعیین علمی روابط کیفی با روابط ساختاری با احکام دقیق و به طرز شماره ای قابل درک و جمعبندی راجع به تعینات کمی این روابط.
·    تا بدین طریق، بتوان شناخت عمیقتری از دینامیک گرایشات، قاعده مندی ها و قانونمندی ها و از گرایشات، قاعده مندی ها و قانونمندی هایی که مبنای این تغییرات و توسعه ها هستند، به دست آورد.
 
۵۵
·    پژوهش سوسیولوژیکی اینجا از دستگاهی از متدها و روش های امپیریکی، نیمه امپیریکی  و مته متیکی ـ ایستاتیستیکی (ریاضی ـ آماری) بهره برمی گیرد.

۵۶
·    وظیفه پژوهش سوسیولوژیکی و ضمنا بررسی علمی دقیق گشتاورهای (ممان های) کمی و جنبه ها و جوانب پدیده ها و روندهای اجتماعی از ارج و ارزش معرفتی ـ نظری بزرگی برخوردار است.

۵۷
·    بدین وسیله امکان شناخت همه جانبه چیزهای زیر و قابل اندازه گیری سازی آنها فراهم می آید:

الف
·    فرم های وجودی و ساختارهای درونی پدیده های اجتماعی
ب
·    روابط پدیده های اجتماعی با یکدیگر و تأثیر متقابل آنها

پ
·    سطح توسعه مشخص آنها در تغییرات جاری شان

۵۸
·    معارف (شناخت های) ما تنها بر این مبنا می توانند از واقعیت و توسعه جامعتی استنتاجات بی واسطه برای عمل پراتیکی استخراج کنند. 

۵۹
·    و روابط عینی کمی هر چه دقیقتر در شناخت ما انعکاس یابند، به همان میزان، هدایت و تنظیم آگاهانه روندهای اجتماعی بهتر و مشخص تر با الزامات عینی دمساز خواهند بود.

۶۰
·    گذار از انالیز کیفی به انالیز کمی و گذار به شناخت حد پدیده ها و روندهای جامعتی، به مثابه نفوذ عمیقتر برای  شناخت ماهیت و فهم قانونمندهای عینی درونی آنها الزامی است.

۶۱
·    به قول ولادیمیر لنین، «حد به ماهیت استحاله می یابد.»
·    (لنین، «مجموعه آثار»، جلد ۳۸، ص ۱۱۲)

۶۲
·    اگر ما جریان شناخت را در نظر بگیریم، در می یابیم که شناخت کیفیت هر پدیده، مقدم بر شناخت کمیت و حد آن پدیده است.

·    (مثال: شناخت آب مایع در کتری، مقدم بر شناخت درجات مختلف دمای آب (کمیت ها) و نقطه جوش و انجماد (حدهای) مختلف آن است. مترجم)

۶۳
·    وقتی لنین می گوید که ساختمان مقولتی منطق هگل، «جریان» عام «کل شناخت بشری» را دنبال می کند، قصد تبیین این اندیشه را دارد.

۶۴
·    لنین به این جمله اش تذکر زیر را اضافه می کند:
·    «به قول فویرباخ، کیفیت و احساس (حس کردن) یکی اند.
·    اولین و آغازین، احساس است و در احساس بالضروره، کیفیت نهفته است.»
·    (لنین، «مجموعه آثار»، جلد ۳۸، ص ۳۱۶)
  
۶۵
·    بنابرین، فهم دیالک تیکی ـ ماتریالیستی درست جنبه و جانب کمی  پدیده ها و روندهای اجتماعی، کم اهمیت تر از شناخت جنبه و جانب کیفی آنها نیست.

۶۶
·    این برعکس، بدان معنی است که مرحله ای از پدیده که نخست فقط به لحاظ کیفی شناخته می شود، که تعینش فقط حاوی چیزی است که این پدیده را به آنچه که است، تبدیل می کند و موجب تفاوت آن پدیده با پدیده های دیگر می شود، که نتیجتا در آن هنوز گشتاورهای (ممان های) ماهوی از گشتاورهای فرعی، گشتاورهای محتوایی از گشتاورهای فرمال به طرز خاصی متمایز نگشته اند، به قول لنین، اولین مرحله شناخت، به طرز دیالک تیکی نفی می شود و در راه نفوذ راسیونال (عقلی) در این پدیده، جنبه و جانب کمی آن شناخته می شود.   

۶۷
·    برای درک این مناسبات و روابط کمی  که هر کیفیت معین دارد و این مناسبات و روابط کمی  مشخصه اش را تشکیل می دهند، به مرحله عالی ئی از تجرید نیاز می افتد. 

۶۸
·    نفوذ شناسنده عمیقتر در ماهیت پدیده ها و روندهای اجتماعی از طریق درک دقیق جنبه و جانب کمی آنها برای تعیین حد آنها در آن است که نخست در این مرحله، کل تحرک درونی کیفیت، روندهای تغییر آن و تأثیرات متقابل چندین جانبه آنها با دیگر پدیده های کیفی برای پژوهش علمی  دسترس پذیر شوند و در قانونمندی های آنها واقعا شناخته شوند.
 
۶۹
·    در این حقیقت امر، که کمیت  به مثابه چیزی نسبتا مستقل، به مثابه چیزی که وابسته به کیفیت نیست، نمودار می گردد، در این حقیقت امر، که کمیت به قول هگل، «یکسان با کمیت های دیگر» (هگل، «علم منطق»، بخش اول، ص ۱۷۹) رفتار می کند، در این حقیقت امر، که کمیت در رابطه با کمیت های دیگر قرار داده می شود، با کمیت های کیفیت های دیگرمی تواند مورد مقایسه قرار گیرد و در مشخصه مهم کمیت ها، یعنی در قابل اندازه گیری بودن آنها، علل معرفتی ـ نظری مهمی نهفته است، دال بر نقش مثبت بزرگ آنالیز کمی پدیده ها و روندهای جامعتی است.  

۷۰
·    ما اینجا نیز مبانی معرفتی (گنوزه ئولوژیکی) را برای استفاده از روش مته متیکی در پژوهش سوسیولوژیکی مشخص پیدا می کنیم.

۷۱
·    متدهای مته متیکی ـ ایستاتیستیکی (ریاضی ـ آماری) وسیله کمکی مهمی برای نفوذ عمیقتر در اسرار روابط کمی موجود در روابط میان پدیده های جامعتی و میان پدیده های جامعتی، برای درک دقیق آنها و در نتیجه، برای روشنتر سازی ماهیت مشخصات کیفی و پیوندهای آنها و برای روشنتر سازی تمایز و در هم تنیدگی کل آنها محسوب می شوند.

۷۲
·    متدهای مته متیکی ـ ایستاتیستیکی (ریاضی ـ آماری) به عینی سازی (اوبژکتیویزاسیون) فراگیر معارف ما راجع به جریانات جامعتی منجر می شوند.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر