۱۳۹۹ خرداد ۷, چهارشنبه

درنگی در شعری از سعید سلطانپور (۱)


زندان فلات
  سعید سلطانپور 
 
درنگی
از
یدالله سلطانپور
 
ای دوست
ای برادر زندانی
این جا
میان مسلخ اندیشه و امید
روی فلات خون و فلز و کار
روی کران ماهی و مروارید
در بندر نظامی نفت و ناو
در کشتزارهای برنج و چای
و در کنار گله و گندم
ما
این بام های کوچک توفان
آهنگ پیشگوئی توفان ناگهان
در بندهای سرد قزل قلعه و اوین و حصار
زندانیان خسته ی این خاک نیستيم

زندانیان خسته ی این خاک 
دیگرند
زندانیان خسته ی این خاک
در بند کارخانه و کار ستمگرند.

انبوه سرخ رنجبران
 اینجا
زندانیان خسته ی زندان کشورند

اینجا سلاح و سکه و جاسوس
فرمانروای دوره ی شدادی است
و 
خانه های مردم و سرتاسر فلات
انبوه بندهای عمومی و انفرادی است

ایران
 در این میانه ی تشویش
مفهومی از اسارت و آزادی است
و
 باز همچنان
ما
ـ این بام های کوچک توفان ـ
آهنگ پیشگوئی توفان ناگهان
با
 داغ های تافته
– گل های زخم و پوست –
با 
سینه های سوخته 
می خوانیم
از بند بند قلعه ی تاریک
 
آزادی
ای تحول خونین
ای انقلاب دور و نزدیک

پایان
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر