۱۳۹۸ اسفند ۸, پنجشنبه

جهان «بینی» نئاندرتال ها (۳)

تحلیلی  
از 
یدالله سلطانپور

نئاندرتال

پوپولیست های چپ
 با 
مقدم داشتن تضاد با حاکمیت
 و
 در
 سایه نگهداشتن امپریالیسم و ترفندهای بیشمارش، 
تدریجا 
به 
باطلاق " دشمن ما همین‌جا ست، دروغ میگن آمریکا ست! " 
نزدیک و نزدیکتر می‌شوند.
 
در این جمله نئاندرتال ها
ترفند دیرآشنای پیروان نئاندرتالیسم
تبیین می یابد:
تحقیر علنی هر دگراندیش
برای تجلیل مستور خویشتن خویش.
 
عوام گرا
(پوپولیست)
نامیدن اعضای دایرة المعارف روشنگری 
برای سرپوش نهادن بر عوام وارگی و عوام فریبی خویشتن خویش
است.
 
آنچه که نئاندرتالیسم برایش تره حتی خرد نمی کند،
جهان بینی پرولتاریا
(فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی)
(ماتریالیسم دیالک تیکی، ماتریالیسم تاریخی و تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی)
است.
 
نئاندرتالیسم 
اصلا
نمی داند که مفهوم و تفکر مفهومی  چیست.
 
به
همین دلیل
تن به تحلیل علمی و عینی و حتی تجربی (امپریکی) نمی دهد.
یعنی
به
عوض تفکر مفهومی
به
عوض هماندیشی مبتنی بر مفاهیم و تفکر مفهومی
دگم های عوام فهم عوام پسندی
را
سر هم بندی می کند 
و
 با 
انداختن باد در غبغب
مورد استفاده قرار می دهد.

۱
پوپولیست های چپ
 با 
مقدم داشتن تضاد با حاکمیت
 و
 در
 سایه نگهداشتن امپریالیسم و ترفندهای بیشمارش، 
تدریجا 
به 
باطلاق " دشمن ما همین‌جا ست، دروغ میگن آمریکا ست! " 
نزدیک و نزدیکتر می‌شوند.
 
نئاندرتالیسم 
  مدعی تقدم (تعیین کننده بودن) تضاد فرد (پوپولیست چپ) با امپریالیسم بر تضاد فرد (پوپولیست چپ) با جمارانیسم
است.
 
این
قبل از همه
به
چه معنی است؟
 
اگر به جای پوپولیست چپ
توده و یا خلق 
را
بگذاریم،
این بدان معنی خواهد بود 
که 
تضاد خلق با امپریالیسم
مقدم بر تضاد خلق با ارتجاع برده داری، فئودالی و بورژوایی
است.
 
اولین عوام وارگی و عوام فریبی مفهومی
در
 این ادعا
جایگزین سازی طبقه اجتماعی با توده است.
این
 کرد و کار 
چیزی جز پوپولیسم تمامعیار
نیست.
 
چون
توده و یا خلق و یا پیوپل (people)
فرقی با عوام الناس ندارد.
 
 
در
معمار تاریخ بودن توده 
(خلق و یا به قول حریف پیوپل، عوام الناس)
شکی نیست،
ولی
توده
تحت رهبری طبقه اجتماعی  معیني
که
 سوبژکت تاریخ 
است،
می تواند تاریخ بسازد.


مهم ترین کشف مارکس
در
تزهایی راجع به فویرباخ
همین مفهوم سوبژکتیویته
است.
 
مثال:
فرماسیون اقتصادی برده داری
را
توده
سرنگون می سازد
و
با
فرماسیون اقتصادی فئودالی 
جایگزین می سازد.
 
ولی
نه
به
تنهایی.
 
توده
این انقلاب اجتماعی ضد برده داری
را
تحت رهبری سوبژکت تاریخ
(اشرافیت فئودالی ـ روحانی)
به
پیروزی می رساند.
 
مثال دیگر:
فرماسیون اقتصادی فئودالی
را
توده
سرنگون می سازد
و
با
فرماسیون اقتصادی سرمایه داری 
(کاپیتالیسم)
جایگزین می سازد.
 
ولی
نه
به
تنهایی.
 
توده
این انقلاب اجتماعی ضد فئودالی
را
تحت رهبری سوبژکت تاریخ
(بورژوازی)
به
پیروزی می رساند.
 
مثال دیگر:
فرماسیون اقتصادی سرمایه داری 
(کاپیتالیسم)
را
توده
سرنگون می سازد
و
با
فرماسیون اقتصادی سوسیالیستی
جایگزین می سازد.
 
ولی
نه
به
تنهایی.
 
توده
این انقلاب اجتماعی ضد کاپیتالیستی
را
تحت رهبری سوبژکت تاریخ
(پرولتاریا)
به
پیروزی می رساند.
 
تاریخ
بی سوبژکت
نیست.
 
۲
پوپولیست های چپ
 با 
مقدم داشتن تضاد با حاکمیت
 و
 در
 سایه نگهداشتن امپریالیسم و ترفندهای بیشمارش، 
تدریجا 
به 
باطلاق " دشمن ما همین‌جا ست، دروغ میگن آمریکا ست! " 
نزدیک و نزدیکتر می‌شوند.
 
دیگر گشتاور عوام گرایی و عوام فریبی نئاندرتالیسم در این جمله،
عدم درک مفهوم حاکمیت است.
 
در
قاموس نئاندرتالیسم
حاکمیت
خصلت ملی محض
دارد.
 
مشخصه مهم دیگر نئاندرتالیسم
طرز تفکر متافیزیکی
(ضد دیالک تیکی) 
است:
 
نئاندرتالیسم
نمی داند
نمی تواند بداند
و
نمی خواهد بداند
که
حاکمیت 
همیشه و همه جا
دیالک تیکی از ملی و بین المللی 
(ماتریالیسم تاریخی) 
است
که
فرمی از بسط دیالک تیک داخلی و خارجی (ماتریالیسم دیالک تیکی) است.
 
هر خری حتی می داند
که
طبقات اجتماعی
در
آن واحد
دیالک تیکی از ملی و بین المللی
 (داخلی و خارجی)
اند.
 
وقتی
از
دیالک تیک حاکمیت ملی و حاکمیت بین المللی
(طبقه حاکمه ملی و طبقه حاکمه بین المللی)
سخن می رود،
بدان معنی است
که
میان اقطاب دیالک تیکی 
هم 
وحدت 
برقرار است 
و 
هم 
تضاد.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر