تحلیلی
از
شین میم شین
مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است
بس که این ملت خر است
حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است
بس که این ملت خر است
چون ملت ایران خر است، حال روشنفکر کشور هم بدتر از بد است.
شاعر
دیالک تیک علت و معلول
و
دیالک تیک دلیل و مدلول
را
به
شکل دیالک تیک خریت ملت و بدبختی روشفکریت بسط می دهد.
اگر
در
بیت اول
علت و دلیل افتادن کشور به دست مشتی خاین غارتگر
خریت ملت
بود،
اکنون
وخامت وضع روشنفکریت کشور
هم
همان
خریت ملت
است.
۱
حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است
بس که این ملت خر است
ظاهرا
اعتراضی نیست.
مقصر در همه چیز
توده
است.
شاعر انتقاد اجتماعی
حتی
اشاره ای به طبقه حاکمه
نمی کند
که
همه کاره
است.
سؤال:
ملت
چیست؟
۲
حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است
بس که این ملت خر است
اگر
ملت
را
تحت اللفظی
معنی کنیم،
باید
هم
مشتی خاین غارتگر
جزو ملت
باشد
و
خر
محسوب شود
و
هم
روشنفکران کشور.
منظور شاعر
اما
در
حقیقت
توده زحمت
است
و
نه
ملت.
منظور از روشنفکر
چیست؟
۳
حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است
بس که این ملت خر است
روشنفکر
یک قشر اجتماعی
است.
همان طور که هر طبقه هر ساختمان
حاوی خانه هایی
است،
هر
طبقه اجتماعی
نیز
حاوی اقشاری
است.
همان طور که خانه های هر ساختمان متفاوتند،
اقشار هر طبقه اجتماعی
نیز
متفاوتند.
مثلا
روشنفکر اشرافیت فئودال
با
روشنفکر بورژوازی
و
هر دو
با
روشنفکر پرولتری
تفاوت عظیمی دارند.
مثال:
شهریار
روشنفکر اشرافیت فئودال
است.
تفاوت شهریار
با
حمیدی شاعر
و
تفاوت هر دو
با
محمد زهری
از زمین تا آسمان است.
روشنفکران
به
طور کلی
نان سفره خود
را
با
کار فکری
تهیه می کنند:
معلمین
مهندسین
وکلا
اطبا
قضات
سیاستمداران
علما
فضلا
فلاسفه
اساتید دانشگاه
وعاظ
دعانویسان
مرثیه خوانان
نویسندگان
شعرا
ادبا
...
۴
حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است
بس که این ملت خر است
می توان گفت
که
شاعر
دیالک تیک کار مادی و کار فکری
را
به
شکل دیالک تیک توده و روشنفکر (ملت خر و اقلیت منورالفکر) بسط می دهد
و
نقش تعیین کننده منفی
را
از
آن کار مادی (توده مولد و زحمتکش، ملت خر)
می داند.
شاعر
شاید
خودش نداند،
ولی
بسان اعضای طبقات حاکمه برده دار، فئودال و بورژوا
می عندیشد.
ارسطو
(از اعضای طبقه اجتماعی برده دار)
می گفت:
برده
ابزار سخنگو ست.
یعنی
تفاوت میان برده و گاو و گاوآهن
نطق برده است و بس.
یعنی
آدم
نیست.
جزو اشیاء ناطق
است.
در
قاموس شاعر طبقات حاکمه
هم
توده
نه
آدم
بلکه
خر
است
و
علیرغم خریت
مقصر
است.
پارادوکس این توده ستیزی رایج
همین جا ست:
همه کاسه ها و کوزه ها
بر سر خر (توده زحمت) خرد و خراب می شوند
و
نه
بر سر آدم (طبقه حاکمه علاف و عیاش و الدنگ)
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر