از
مسعود بهبودی
باران میرزایی
به
نظرم
شايد
گلسرخي
اگر
جنبش ماركسيستی
را
به
راه مسيح
هم تشبيه مي كرد
آنقدر اشتباه نكرده بود.
شايد
علت يافتن اين تشابهات غير متشابه بين اسلام و ماركسيسم يا مسيحیت
اين
باشد
كه
هم
محمد
(حداقل در شروع رسالت خود)
و
هم
عیسی مسيح،
يك
مبارزه طبقاتي
را
شروع كرده بودند:
محمد يتيم چوپان
در
مقابل سران قريش و روابط و مناسبات طبقاتي
طغيان مي كند
همانطور
كه
عیسی مسيح،
مقابل طبقه حاكمه يهود
انقلاب مي كند.
دقت كنيم
ريشه ي مبارزه طبقاتي رو حداقل در اين دو دين كه مي شناسم
مي بينيم
و
اين مطلب
تأييد همان سخن ماركس
است
که
تمامي انقلاب ها، طغيان هاي طبقاتي بودند
البته
اگر
اين
اديان
را
در
خوانشي انقلابي
مطالعه كنيم .
حتي اگر خوانشي طبقاتي داشته باشيم
ريشه مبارزه طبقاتي و يا آرمانشهر مساوات طلبانه
را
در
شاهنامه و كيخسرو و مبارزه وي و اقدامات سياسي وي در تقسيم مساوي ثروت
ببينيم
ليكن در زمان مسيح يا اسلام مكتب پيشرفته و مدرن ماركسيستی وجود نداشت
فقط همان مبارزه طبقاتي و عدالت خواهي وجه تشابه آنها ست
اينكه در چه قالبي اين مبارزات انجام گرفت و با چه شعارهايي و به كجا رسيد و چه قواعدي ترسيم كرد
با
هم
كاملا متفاوتند
عدالت و آزادي خواهي
شايد سابقه اي به درازاي تاريخي اولين جوامع ابتدايي بشريت برسد
اگر مبارزات آزادي و عدالت خواهي
مكتب ليبرال و يا ماركسيسم
را
به
مبارزه اسپارتاكوس
هم
تشبيه كنيم
شايد اشتباه نكرده باشيم
منتها تشبيه
نه
تطابق و ادعاي يكي بودن
چرا كه تشابه يعني حداقل در يك ويژگي مشتركند
و
نه يك قد و قواره اند.
البته
جامعه مذهبي ايران
را
هم
بايد در نظر گرفت
و
اينكه شايد گلسرخی و کرامتیان
در تشبيه خود
خواهان جلب نظرات مردم شيعه
هم بوده اند.
پایان
ادامه دارد.
ویرایش:
پاسخحذفاينكه شايد گلسرخی و کرامت دانشیان
در تشبيه خود
خواهان جلب نظرات مردم شيعه
هم بوده اند.