جامعه باز و بسته
جهانگیرعلی زاده
پوپر
كساني
چون
افلاطون، ارسطو، هگل و ماركس
را
به چالش کشیده
و
آنان
را مسببين ايجاد جامعه بسته مي داند.
«اگر در اين كتاب پاره اي سخنان سخت
درباره برخي از بزرگترين رهبران فكري بشر گفته شده است
اميدوارم انگيزه ام
استخفاف و تحقير ايشان نبوده باشد
اين امر
از
اين اعتقاد راسخ من
سرچشمه مي
گيرد
كه
اگر بنا باشد تمدن ما به هستي ادامه دهد
بايد عادت به دم فرو بستن
و سر فرود آوردن در برابر مردان بزرگ
را
از
خويشتن دور كنيم
مردان بزرگ
خطاهاي بزرگ مرتكب مي شوند
و
چنانكه
در
اين كتاب كوشيده ام
نشان دهم
بعضي
از بزرگترين پيشوايان گذشته، پيشينيان،
حمله هميشگي به آزادي و عقل کرده
اند»
( پوپر، ۱۳۶۴، ص ۱۱)
۱
پوپر
كساني
چون
افلاطون، ارسطو، هگل و ماركس
را
به چالش کشیده
و
آنان
را مسببين ايجاد جامعه بسته مي داند.
«اگر در اين كتاب پاره اي سخنان سخت
درباره برخي از بزرگترين رهبران فكري بشر گفته شده است
اميدوارم انگيزه ام
استخفاف و تحقير ايشان نبوده باشد
پوپر
پس از مسبب جامعه بسته قلمداد کردن مثبت ترین متفکرین بشری
دست
به
عوامفریبی فئودالی ـ بورژوایی ـ امپریالیستی
می زند
و
به
مؤدبیت (بچه با ادب بودن) فرمال، خر رنگ کن و توخالی
تظاهر می کند:
۲
اسکندر رومی را پرسیدند:
دیار مشرق و مغرب به چه گرفتی
که
ملوک پیشین را خزاین و عمر و ملک و لشکر
بیش از این بوده است
ایشان را چنین فتحی میسر نشده.
گفتا:
به
عون خدای عزّوجل
هر مملکتی را که گرفتم رعیتش نیازردم و نام پادشاهان جز به نکویی نبردم.
بزرگش نخوانند اهل خرد
که
نام بزرگان
به
زشتی
برد.
معنی تحت اللفظی:
از
اسکندر رومی
دلیل موفقیتش در جهانگیری
را
پرسیدند.
گفت:
راز موفقیت من
نیازردن رعایا و شاهان کشورهایی بود که تسخیر کرده ام.
خردمندان
کسی
را
که
به
بزرگان
(اعضای عالیرتبه طبقه حاکمه)
اهانت کند،
بزرگ
محسوب نمی دارند.
سعدی
هم
بسان پوپر
ایده ئولوگ ارگانیک طبقه حاکمه
و
عوامفریب کارکشته ای
بوده است.
بگذریم
از
اینکه
اسکندر
نه
رومی،
بلکه
یونانی
بوده است
و
به
خدایان اولمپ
ایمان داشته است
و
نه
به
خدای عز و جل.
برای کشف عوامفریبی سعدی
باید
این حکایت من در آوردی او
را
با
اندکی دقت
خواند:
هر مملکتی را که گرفتم رعیتش نیازردم و نام پادشاهان جز به نکویی نبردم.
بزرگش نخوانند اهل خرد
که
نام بزرگان
به
زشتی
برد.
سعدی
دیالک تیک توده و طبقه حاکمه
را
به
شکل دیالک تیک رعیت و شاه بسط می دهد.
یعنی
دو طبقه اصلی جامعه
را
یعنی
توده رعیت و طبقه اشراف فئودال و روحانی
را
تبیین می دارد.
ولی
در
استنتاج نهایی
توده
را
فراموش می کند
و
طبقه حاکمه
را
برجسته و عمده و ایدئالیزه.
بزرگش نخوانند اهل خرد
که
نام بزرگان
به
زشتی
برد.
خردمندان
کسی
را
که
به
بزرگان
(اعضای عالیرتبه طبقه حاکمه)
اهانت کند،
بزرگ
محسوب نمی دارند.
پوپر
هم
نمی خواهد
که
«اهل خرد، بزرگش نخوانند.»
۳
«اگر در اين كتاب پاره اي سخنان سخت
درباره برخي از بزرگترين رهبران فكري بشر گفته شده است
معنی تحت اللفظی:
اگر
در این کتاب
راجع به بزرگترین رهبران فکری بشر
اهانتی
صورت گرفته،
انگیزه ام
تحقیر آنها
نبوده است.
سر پوپر
تحت حمایت ملوکانه ملکه انگل ـ استان
خیال می کند
که
آدمی
شده است
تا
بتواند
بزرگ ترین فلاسفه جهان
را
مورد تحقیر قرار دهد.
وزن کتب فقط ارسطو
سنگین تر از وزن سر پوپر و همه اراذل و اوباش کاخ سلطنتی انگل ـ استان
است.
چه
رسد
به
آثار هگل و مارکس.
فولادوند فئودال زاده مؤدب
هم
به
همین ادب و آداب سر پوپر
اشاره کرده است.
یکی از نوچه های فولادوند در «فرهنگ امروز»
می نویسد:
«دغدغهی
«جامعهی باز»
شناخت بهتر ماركس
اجتناب از دشمنی صرف
و
نیز
گریز از شر
بت تراشی
است،
منتهی از دریچهی نقد.»
مسبب جامعه بسته
جا زدن مارکس
از
دید اجامر جماران
به
معنی مارکس شناسی بهتر
و
پرهیز از مارکس ستیزی صرف
و
رهایش از بت تراشی
است.
آنهم
در
طویله ای
که
خدا
از
عرش اعلی
به
زیر کشیده می شود
تا
در
عندام سید علی
دخول کند
و
از
زبان سید علی
فرمان قتل عام زیباترین نوجوانان، زنان و جوانان
را
صادر کند.
به
چنین ادب فئودالی
فقط
می توان پارس کرد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر