۱۳۹۸ آبان ۱۷, جمعه

تأملی در فرمایشی از شفیعی کدکنی راجع به شعر معاصر و شعرا (۴)


ویرایش و تحلیلی
 از 
یدالله سلطانپور   

محمدرضا شفیعی کدکنی 
 
۱
  وقتی به شعر معاصر نگاه می‌كنم، 
مخصوصاً در این جا 
كه 
هیچ كتابی و جُنگی و سفینه‌ای (مجموعه ای از آثار منظوم و منثور) هم در اختیار من نیست، 
شاعران در برابرم در چند صف قرار می‌گیرند:
 
معنی تحت اللفظی:
در 
تنهایی و دست تنگی در کنج غربت
به
شعر معاصر 
می اندیشم 
و
شعرا
به
صورت صفوف متفاوتی
در
پرده سینمای ذهنم
رژه می روند.
 
۲
یک صف، 
صفِ گویندگانی 
است 
كه
 با 
آنها
 شادمانی داشته‌ام و خندیده‌ام،
 نه 
بر
 آنها 
كه
 با 
آنها 
و
 بر
 زمانه و تاریخ و آدم‌هایِ مسخرهٔ روزگار
 از 
سیاستمدارِ خائن 
تا
 زاهدِ ریاكار و همهٔ نمایندگانِ ارتجاع و دشمنانِ انسانیت
 شاعرانی 
مثل سیداشرف، ایرج، عشقی، روحانی، و افراشته و بهروز و چند تنِ دیگر.
 

۱
یک صف، 
صفِ گویندگانی 
است 
كه
 با 
آنها
 شادمانی داشته‌ام و خندیده‌ام،
 
شفیعی کدکنی
خود
را
با
 این دسته از روشنفکران
همدم و همنشن و همراه و همفکر می داند.

اشکال کار 
اما
کجا ست.

اشکال کار پیدا شدن سر و کله شازده لاشخور قاجار
ایرج میرزا
در
این صف روشنفکران
است.

وقتی عارف انقلابی از قزوین
در
مجلس پسیان
بر 
فتحعلیشاه
هجوم انتقادی ـ انقلابی 
می برد،
ایرج کدکنی
به
اعتراض
و
با
خشم و پرخاش
مجلس
را
ترک می گوید
و
شعری
در
دفاع از قبیله قاجار
سر هم بندی می کند.

چگونه
می توان
هم
همفکر و همدم و همراه نسیم شمال و عشقی  و افراشته و بهروز توده ای بود
و
هم
همزمان
همفکر و همدم و همراه شازده عیاش قاجار؟


نسیم شمال
را
همین اجامر ایرج
دیوانه قلمداد کرده اند،
به
 دارالمجانین
 چپانده اند 
و 
همانجا جان جامعه آرایش
را
ستانده اند.


عشقی
را
جانشینان قاجار
پهلویون
ترور کرده اند
و
افراشته و یارانش
را
یا
اعدام
و
یا 
در به در دیار غربت ساخته اند.
 
شاعر
شاعر
نیست
کدکنی
و
شعر
شعر
نیست.
 
دیدن فرم محض
و
فراموش کردن محتوا و مضمون فرم
در
شأن انسان اندیشنده
نیست.

۲
یک صف، 
صفِ گویندگانی 
است 
كه
 با 
آنها
 شادمانی داشته‌ام و خندیده‌ام،
 نه 
بر
 آنها 
كه
 با 
آنها 
و
 بر
 زمانه و تاریخ و آدم‌هایِ مسخرهٔ روزگار
  
کدکنی
همراه
با
این
روشنفکران
بر 
زمانه و تاریخ و آدم های مسخره روزگار
  خندیده
است.

کدکنی
کمترین خبری از مفاهیم زمانه و تاریخ و آدم ها
ندارد.

این روشنفکران در این صف کدکنی
به
استثنای ایرج میرزا
وضع موجود
را
با
دورنمای تاریخی مدرنی در دیدرس
به
چالش 
کشیده اند 
و
دار و ندار خود
را
در
راه این ایدئال سرخ
فدا کرده اند.

بعید
است
که
کدکنی
همسنگر این روشنفکران انقلابی از سر تا پا سرخ
بوده باشد.

۳
آدم‌هایِ مسخرهٔ روزگار

 از 
سیاستمدارِ خائن 
تا
 زاهدِ ریاكار 
و 
همهٔ نمایندگانِ ارتجاع و دشمنانِ انسانیت

آدم های مسخره روزگار
که
کدکنی 
همراه 
با 
 شاعرانی 
مثل سیداشرف، ایرج، عشقی، روحانی، و افراشته و بهروز و چند تنِ دیگر.
بر
آنها
خندیده
مهره های سیاسی و ایده ئولوژیکی طبقه حاکمه مرتجع
بوده اند
که
از
قضا
خود کدکنی
هم
جزو آنان
بوده است و کماکان هم است.

طبقه حاکمه مرتجع
همیشه
دیالک تیکی از جناح نشسته بر اریکه قدرت و جناح منتقد و منتظر نشستن بر همان اریکه  قدرت 
است.

فریب اوپوزیسیون طبقه حاکمه مترجع
را
فقط
خودفریبان و فریب خوردگان خرفت و خر 
می خورند.

۴
آدم‌هایِ مسخرهٔ روزگار
 از 
سیاستمدارِ خائن 
تا
 زاهدِ ریاكار 
و 
همهٔ نمایندگانِ ارتجاع و دشمنانِ انسانیت

مهره های سیاسی و ایده ئولوژیکی و نمایندگان طبقه حاکمه مرتجع
دشمنان توده
اند
و
نه
دشمنان انسانیت انتزاعی.

ما
همیشه
با
دیالک تیک طبقه حاکمه و توده
سر و کار داریم
و
نه
با
دوستان و دشمنان چیزهای انتزاعی و کلی.

چیزهای انتزاعی و کلی
فقط
به
درد خودفریبی و عوامفریبی 
می خورند.

ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر