۱۳۹۸ آبان ۱۷, جمعه

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (۱۶۵)

 
جمعبندی
از
مسعود بهبودی
 
ویرایش:
علی پاشایی

سخت است کار ما
و
به سامان نمی رسد

دارم شکایتی
که
به آسمان نمی رسد

از بهر لقمه ای
همه
گشتیم پاچه خوار

زیرا چو آبرو نرود
نان نمی رسد.

۱
این شعر
به لحاظ سوسیولوژیکی (جامعه شناسی)
هم
شاهکار
است
و
هم
تأمل انگیز
است

۲
این شعر
هم
فلسفی است
و
هم
رئالیستی
است
۳
هم
ژرف است
و
هم زلال و زیبا

۴
چرا و به چه دلیل؟
 
ویرایش:
امادهگي براي امشب.

آمادگی و نه آمادهگی

۱
به هنگام افزودن «گی»
«ه»
حذف می شود.

۲
مثال:
پاینده = پایندگی

۳
سازنده = سازندگی

۴
نوازنده = نوازندگی
 
هی
مشد آذر ماجدی.


۱
نابودی طبقه متوسط کثافت
که
برای بشریت
بد نیست.

۲
تا
تو
غصه اش
را
بخوری
و
قصه اش
را
به
خورد خرجماعت
بدهی


زارع
کتاب صوتی

«پیرامون آنچه کتاب صوتی می‌نامند اما واقعا نیست»

نوشتار بر گفتار برتری دارد
درواقع کلمات در نوشتار "مُتمثّل" نیستند،
یعنی کلمات و جمله های روی کاغذ از آهنگ و لحن صدای یک فرد خاص نیستند
بلکه از ماهیت خودشان پیروی می‌کنند.
بگذارید ساده تر بگویم:«شما می‌توانید به هر شکلی که بخواهید در ذهنتان یک داستان را بخوانید، مثلا به کلماتش آهنگ بدهید یا گاهی با لحن فریاد بخوانید، یا با لحنی مرموز، یا با لحنی غمگین و گاهی هم حتی می‌توانید بدون هیچ لحن خاصی بخوانید.»
 
۱
ما این بند اول نظر زارع را مورد تأمل قرار می دهیم:

الف
«پیرامون آنچه کتاب صوتی می‌نامند اما واقعا نیست»

۱
ماشاء الله

۲
نتیجه گیری
قبل از استدلال و اثبات
فقط در اجامر جماران است و بس.

۳
اول خلایق را آش و لاش و لاشه می کنند
بعد
حقانیت طویله خود را استدلال و اثبات می کنند.

۴
هی اوین برین
در تو
چه گذشته است؟

ب
نوشتار بر گفتار برتری دارد

۱
زارع
بیسواد فلسفی است.

۲
عاجز از تفکر مفهومی است

۳
یعنی قادر به تفکر نیست.
چون
تفکر یا تفکر مفهومی است و یا اصلا تفکر نیست
کانت
صلواة الله علیه.

۴
نوشتار و گفتار
چیستند؟

۵
نوشتار و گفتار
هر دو فرم اند.
قالب اند
قابلمه اند.

۶
نوشتار و گفتار
دو فرم متفاوت مادیت بخشی به اندیشه اند.

۷
اندیشه
در فرم نوشتاری
تحریر می یابد
و
در
فرم گفتاری
تبیین می یابد.

۸
محتوا
اندیشه
 است 
که
 بی اعتنا به فرم های نوشتاری و گفتاری
همان می ماند که بوده است.

۹
یعنی
نوشتار و گفتار
تغییری در محتوا و یا اندیشه نمی دهند.

پ
کلمات و جمله های روی کاغذ از آهنگ و لحن صدای یک فرد خاص نیستند
بلکه از ماهیت خودشان پیروی می‌کنند.

۱
زارع تعریفی از ماهیت ندارد.

۲
ماهیت کلمه
چیست؟

۳
ماهیت جمله
چیست؟

۵
کلمه حسن
را
خواه بنویسی و خواه بر زبان برانی
فرقی در ماهیت کلمه حسن
پدید نمی آید.

۶
یعنی کلمه حسن
تغییر ماهوی نمی یابد.
حتی تغییر محتوایی و مضمونی نمی یابد.

۷
فقط تغییر صوری، ظاهری، فرمال و نمودین می یابد.

ت
بگذارید ساده تر بگویم:

۱
لازم نکرده
ساده تر بگویی
برو اول تعریف ساده ترین مفاهیم را بیاموز
بعد
به منبر برو و عوامفریبی بکن.

ث
«شما می‌توانید به هر شکلی که بخواهید در ذهنتان یک داستان را بخوانید، مثلا به کلماتش آهنگ بدهید یا گاهی با لحن فریاد بخوانید، یا با لحنی مرموز، یا با لحنی غمگین و گاهی هم حتی می‌توانید بدون هیچ لحن خاصی بخوانید.»

۱
این اعوجاجات
کشکی هم حتی نیستند.

۲
محتوای قصه
بی اعتنا به این اعوجاجات
همان می می ماند که بوده است
 
۳
دلیل تشکیل اشکال (فرم های) مختلف از چیزی
فونکسیون های مختلف آنها ست:

۴
مثال:
می توان دراز کشید
در حال استراحت
کتاب صوتی را شنید

۵
ولی همان کتاب را در این حالت
نمی توان خواند.

۶
این یکی از محسنات کتاب صوتی است

۶
کتاب ۱۰۰۰ صفحه ای
را
می توان در عرض یک هفته
از کتاب صوتی شنید
حتی می توان دو و یا سه بار شنید

۷
خواندن همین کتاب شاید یک سال طول بکشد و دمار از روزگار چشم و کمر در بیاورد
 
 
سرسری خواندن و شنیدن اشعار سایه
ساده لوحانه است.

۱
اشعار سایه
همه از دم
فلسفی اند.

۲
فریب سادگی سایه و اشعار سایه را نباید خورد.

۳
سایه
دیالک تیکی از ساده و بغرنج است:
ظاهری ساده و ذات و ضمیری پیچاپیچ و پیچیده و بغرنج

۴
به
قول معروف در فرنگستان
روی اشعار سایه
باید
خوابید.

۵
یعنی
حتی
در خوابگاه
آنجا که تفکر خودخواسته بس می کند و رؤیای خودسر آغاز می شود،
باید به شعر سایه اندیشید
تا
بتوان
آن را
اندکی
درک کرد و توضیح داد.

۶
البته
سایه
خودش از فلسفه چیزی نمی داند.

۷
خاصیت (خودویژگی) هنرمند و هنر هم همین است:
هنرمند به محتوای ماهوی اثر خود
وقوف کامل ندارد.

۸
پس از تحلیل دیالک تیکی اثر هنری
هنرمند
غافلگیر می شود
یعنی به
اثرخودشناسی و خودشناسی می رسد.

۹
همه صورت پرستان (سایه) می دانند و می گویند
که
سایه
بزرگ ترین غزل سرای ایران بی صاحب و بی سامان است
ولی
کمتر کسی می داند
که
سایه بزرگ ترین شاعر فلسفی سرای جهان است.

۱۰
اگرچه پهلوانشاعر توده
به
زعم خویشتن
سایه ای
حتی نیست.
مهری

هرچه هست، همین است .
هر چه هست
همین اتفاق های ساده دنیا ست

۱
ما
با
دیالک تیک هدایت (مثلا رانندگی) سر و کار داریم:

الف
به قول رندان:
بعضی ها ماشین می رانند
و
بعضی ها را ماشین می راند:
دیالک تیک راندن و رانده شدن

ب
همزمان
هم
در
ماشین خود حرکت کردن و در ماشین های جامد و جاندار دیگر
دیالک تیک حرکت در ماشین خود و در ماشین این و آن و در پیاده ها

۲
زندگی
آن نیست که هست
بلکه ان است که از آن می سازند.

۳
آنچه هست
طبیعت اول است

۴
زندگی
جامعه است:
طبیعت دوم است.

۵
طبیعت روحمند است

۶
طبیعت سوبژکت مند است.

۷
اوبژکت صرف نیست.

۸
زندگی (جامعه)
آن است که سوبژکت
از
آن
می سازد.

۹
دل بستن به «اتفاقات» ساده
به
معنی دل کندن از زندگی است

۱۰
به
معنی سقوط از سوبژکتیویته به اوبژکتیویته است
 
نه.

۱
منظور از ترک منیت
رسیدن به خرافه نیست.

۲
ما که اهل عرفان نیستیم.

۳
ترک منیت یعنی فراتر گذشتن از سرحدات شخصی و فردی (سوبژکتیو)
و
اندیشیدن به حقیقت عینی (اوبژکتیو) و تجسم مادی حقیقت عینی.

۴
و گرنه زندگی در مزخرفات سطحی و تعارفات توخالی خلاصه می شود.

۵
امروزه
جهان مجازی
جهان تعارفات تهوع انگیز است.

۶
لایک باران کردن
هر عرعری

۷
ضمنا
دریغ از کمترین اعتنا
به
اندیشه ای

۸
هندوانه
مفت و مجانی
برای هر زیر بغل هر از ره رسیده ای

۹
تا دلت بخواهد
علافی و حرافی و اتلاف وقت گرانبهاتر از الماس

۱۰
درجا زدن
پوسیدن
کپک زدن
گندیدن
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر