۱۳۹۸ مرداد ۲۵, جمعه

صمد بهرنگی از دید احسان طبری (۵۴)


 


قهرمانِ منفرد یا مجاهدِ خلق؟
احسان طبری

ویرایش و تحلیل
از


یدالله سلطان پور


لنین می‌گوید: 
  "علت کامیابی ما در آن است که توانستیم انرژی قهرمانی و شور توده ها را اوج دهیم 
و 
تلاش های سوزان و انقلابی
 را
 بر 
 روی مهمترین وظایف مبرم
 متمرکز سازیم  
(کلیات، جلد ۳۰، صفحه ۱۸)
وظیفه،  
جستجو و پرورش قهرمانان منفرد
 نیست
که 
در
 ۱۲ هزار تن فرزند خلق 
تنها 
یک تن
 است.
 
  وظیفه، 
  بالا بردن شورِ توده‌ها و متوجه کردن تلاشِ سوزانِ آنها بر روی وظایف مبرم 
است. 
  این 
قهرمانِ نوین، 
مختصاتی دارد که آن هم نوین 
است:
قهرمان نوین 
از 
داعیه های شخصی 
می بُرَد 
و 
به 
خواستِ مردم 
می‌پیوندد، 
ولی 
واقعیت 
را 
درک می‌کند 
تا
 موافق قوانینِ تکاملی، 
آن
 را 
دگرگون سازد. 
  وی 
ایده‌آلِ "زیبا مردن" و ایثار به خاطرِ ایثار 
را 
کنار می‌گذارد  
ولی
 مرگ 
را 
هرگاه 
که 
برای پیشرفت امر مردم ضرور گردد،
  با  
خونسردی 
  به
  مثابه یک حادثه طبیعی،
  بدون جَزَع و فَزَع
 تلقی می‌کند. 
  افزارِ معجزه گرِ او،
 سازمانِ متشکلِ پیشاهنگانِ انقلابی است. 
وی
خودپسندیِ خود
 را 
جانشینِ انضباط نمی کند 
  شخصیت خود 
را 
در 
تلاش ملال آور و خسته کننده تحولِ انقلابی 
غرق می سازد 
و
 برای او 
ژست های آرتیستیک و دراماتیک در صحنه تاریخ
 مطرح نیست 
  بلکه
 کارِ جدی و مصرّانه در چارچوبِ ضرورت های زمان و مکان 
مطرح است.
  این است آن تیپِ مدرن
 که 
جنبشِ عظیمِ انقلابیِ مارکسیستی - لنینیستیِ عصر ما
 ایجاد کرده است 
و
 با 
قهرمانانِ تیپ کهن 
تفاوت اساسی
 دارد.
بهرنگی 
علاقه خود 
را 
به
 این نوع قهرمان 
همه جا 
نشان داده است. 
  آقای هزارخانی 
می‌خواهد آن تیپ کهن 
را
 به
 عنوان تیپ مدرن 
جلوه دهد 
و 
وجهۀ بهرنگی 
را 
پشتوانۀ آن 
سازد.  
تمام مسئله اینجا ست 
که 
می خواهد به اتکاء تئوری قهرمانانِ منفرد 
که
 از 
منبعِ اسرار آمیزِ روحِ خود
 تغذیه می‌شوند، 
خیل انبوهِ مبارزانِ ضد رژیم
 را
 تا
 سطح «خرِ لنگِ وامانده» 
که 
به بیانِ دشنام آمیزِ یکی دیگر از همفکران آقای هزارخانی 
"زندگیِ گیاهی" 
دارند، 
پایین آورد.
باید
 نه تنها
 به 
سست بنیانیِ فکری این نظریات پی برد، 
  بلکه
 از
 نیرنگی 
که 
برای گمراهی مبارزان در کار است 
  نیز 
هوشیارانه
 برحذر بود.

۱

لنین می‌گوید: 
  "علت کامیابی ما در آن است که توانستیم انرژی قهرمانی و شور توده ها را اوج دهیم 
و 
تلاش های سوزان و انقلابی
 را
 بر 
 روی مهمترین وظایف مبرم
 متمرکز سازیم  
(کلیات، جلد ۳۰، صفحه ۱۸)
وظیفه،  
جستجو و پرورش قهرمانان منفرد
 نیست
که 
در
 ۱۲ هزار تن فرزند خلق 
تنها 
یک تن
 است.
 
  وظیفه، 
  بالا بردن شورِ توده‌ها و متوجه کردن تلاشِ سوزانِ آنها بر روی وظایف مبرم 
است.
 
در
این  فراز از «تحلیل» طبری
نه
فقط
آلترناتیو او برای ماهی سیاه کوچولو (نخبه فاشیستی و فوندامنتالیستی)
عرضه می شود،
بلکه
ضمنا
«تحلیل» پراگماتیستی، سوبژکتیو و مصلحتی و مفید او
از
سخنان لنین
تبیین می یابد.

موضوع بحث لنین
در
این نقل قول طبری از او،
کمترین ربطی
به
تشکیل شخصیت 
ندارد.

لنین دلیل موفقیت حزب طبقه کارگر
را
امید علمی و انقلابی و قانونمند دادن به توده ها و انجام وظایف مبرم انقلاب به مدد توده ها
اعلام می دارد.


به 
زبان سایه
لنین
از
ربودن دل و دین توده ها
به
زبان خود لنین
از
جلب اعتماد عمیق توده ها به حزب طراز نوین بلشویک ها
دم می زند
که
در
اثر جان رید
تحت عنوان «۱۰ روزی که دنیا را لرزاند»
تجربتا
تصریح می یابد.

جان رید
به
ذکر رئالیستی بحث های خیابانی در روسیه
توسط سازمان ها و گروه های سیاسی مختلف
می پردازد.

توده مولد و زحمتکش
به
استدلالات حضرات
تره 
حتی
خرد نمی کند
و
اعلام می دارد
که
حق 
با
حزب بلشویک 
است
و
بس.

راستی
حزب بلشویک
چگونه
اعتماد عمیق توده
را
چنین
جلب کرده است؟
توده
هر چه باشد
خر
نیست
و
معیاری آهنین از شم توده ای برای تمیز خیر از شر
در
اختیار دارد.


وقتی
پوگاچف
رهبر دهقانان روس
را
در
قفس 
به
میدان اعدام می برند،
خلایق
جاوید شاه
می گویند
و
رعیتی ژنده پوش
به
کودکی که در آغوش دارد،
می گوید:
پسرم
به
دقت
بنگر
و
رهبر دهقانان
را
به
خاطر بسپار
که
اعدام خواهد شد.

۲
وظیفه،  
جستجو و پرورش قهرمانان منفرد
 نیست
که 
در
 ۱۲ هزار تن فرزند خلق 
تنها 
یک تن
 است.
 
  وظیفه، 
  بالا بردن شورِ توده‌ها و متوجه کردن تلاشِ سوزانِ آنها بر روی وظایف مبرم 
است. 
طبری
از
نقل قول تصادفا گلچین شده از آثار لنین
وظیفه حزب توده
در
رابطه
 با
نخبه و توده
را
تعیین می کند.

مفاهیم هزارخانی
مفاهیم فاشیستی
اند.

تربیت و پرورش نخبه
کسب و کار فاشیسم
است.

حزب توده 
و
به
عبارت روشن تر و دقیقتر
طبقه کارگر
و
توده
موظف به خودپروری
است.

یعنی
موظف به تشکیل شخصیت در کلیت حزب و بعد در کلیت جامعه سوسیالیستی 
است.

پیش شرط تشکیل شخصیت
قبل از همه
اشاعه وسیع و تبلیغ عمیق شعور انقلابی
است.

به
زبان کارل مارکس
از
آن خود کردن (جذب و هضم) خواهی نخواهی فلسفه مارکسیستی ـ لنیینستی
توسط حزب و طبقه و توده
است.

توده
به
قهرمان کلکتیو
تبدیل می شود
و
قهرمان
به
مثابه
ایدئال جامعه طبقاتی
سلب ایدئالیته
می شود.

بسان خیلی از دیگر سجایای اخلاقی رایج.


بدبخت ملی
که
به
عوض قهرمان کلکتیو بودن،
به
قهرمان منفرد
نیاز دارد.
برشت
از
زبان گالیله

۳
وظیفه،  
جستجو و پرورش قهرمانان منفرد
 نیست
که 
در
 ۱۲ هزار تن فرزند خلق 
تنها 
یک تن
 است.
 
  وظیفه، 
  بالا بردن شورِ توده‌ها و متوجه کردن تلاشِ سوزانِ آنها بر روی وظایف مبرم 
است. 
الترناتیو طبری بر تئوری نخبگان هزارخانی و بهرنگی
عوامفریبی
است:
توده ـ تصویر طبری
فرق تعیین کننده ای
با
توده ـ تصویر هزارخانی و بهرنگی و خمینی
ندارد.

شور توده
باید
بالاتر برده شود
و
نه
شعور توده.

شور توده
برای
شوراندن توده.

۴
  این 
قهرمانِ نوین، 
مختصاتی دارد که آن هم نوین 
است:
قهرمان نوین 
از 
داعیه های شخصی 
می بُرَد 
و 
به 
خواستِ مردم 
می‌پیوندد، 
ولی 
واقعیت 
را 
درک می‌کند 
تا
 موافق قوانینِ تکاملی، 
آن
 را 
دگرگون سازد. 

طبری
احتمالا
دچار حواسپرتی
شده است.

کدام قهرمان نوین؟

نه
در
نقل قول از لنین
حرفی 
از
قهرمان بود
و
نه
طبری
قهرمان نوین
را
تعریف کرده است.

لنین از انرژی قهرمانی توده ها
دم زده بود.

لنین
توده
را
به 
مثابه
تجسم پهلوانی 
به
مثابه رستم دستانی
به
مثابه قهرمان کلتیوی
تصور و تصویر کرده است.

منظور طبری 
از
قهرمان نوین با مختصات نوین
به
احتمال قوی
توده ای ها
ست.

حزب «توده»
واقعا
هم
نه
حزب توده
بلکه حزب پهلوانان توده 
بوده است.


صفر قهرمانی
به
عباس حجری
عنوان ژان والژان
داده بوده است
که
قهرمان قوی پنجه رمان بینوایان ویکتور هوگو
ست.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر