فصل ششم
وظیفه فکری فلسفه کلاسیک بورژوایی
آلمان
بخش اول
ادامه
۱۰۳
· به همین
دلیل تبری جستن ایده ئولوگ های بورژوایی از خرد و مطالبات مستخرجه از خرد و انکار
کم و بیش اعتبار خرد در رابطه با همه انسان ها، پس از تشکیل نظام جامعه ای
کاپیتالیستی، امری قابل اثبات اوبژکتیو (عینی) است.
۱۰۴
· موضوع خرد از آن به بعد نیز وارد ایده ئولوژی
طبقه اجتماعی دیگری می شود که ضد بورژوازی است و رسالت تاریخی اش رهایش خویشتن و
نتیجتا رهایش کل بشریت از استثمار و سرکوب و ستم است.
· یعنی خرد از این به بعد، وارد جهان بینی علمی
پرولتاریا می شود.
بخش دوم
۱
· فلسفه کلاسیک بورژوایی با فرانسیس بیکن و دکارت
سربرمی کشد.
۲
· تفکر
فرانسیس بیکن و دکارت به طرز بنیادی با ایده ئولوژی کهنه و فرتوت جامعه فئودالی
تفاوت دارد:
· فرانسیس
بیکن و دکارت واقعیت عینی را بر خلاف تفکر فئودالی ـ روحانی، چیزی تصور نمی کردند که از خدا آمده است و به
خدا برمی گردد (انا لله و انا الیه راجعون)، بلکه چیزی تصور می کردند که توسط خود
انسانها قابل تسلط و تحول و تغییر است.
۳
· فرانسیس
بیکن و دکارت می خواستند، قبل از هر کاری، با اختراع متد فکری نوین، انسان ها را
به تسلط بر واقعیت عینی قادر سازند.
۴
· به قول کلاسیک های مارکسیسم، «هم فرانسیس بیکن و
هم دکارت فرم تغییریافته تولید و تسلط عملی بر طبیعت توسط انسان ها را نتیجه متد
فکری تغییریافته می دانستند.
· این در اثر دکارت تحت عنوان دیسکورس لا ملیوده
آشکار می گردد.»
· (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۳، ص ۴۱۱)
۵
· البته
فرانسیس بیکن و دکارت با این تصور، دچار توهم بودند.
· چون اعلام متد فکری نوین، نتایج بیواسطه در
زمینه تسلط انسان ها بر طبیعت و جامعه را به دنبال نمی آورد.
· برای تسلط انسان بر طبیعت و جامعه، شرایط دیگری
ضروت دارند.
· حقیقت را باید در وارونه تصور فرانسیس بیکن و
دکارت جست و جو کرد.
۶
· اما از سوی دیگر، تحول رادیکال (ریشه ای) طرز
تفکر موجود در ایده ئولوژی فئودالی ـ روحانی به میراث مانده، ضرورت ناگزیر داشت تا
جایگاه تضمین شده ای برای دعوی طرز تفکر بورژوایی نوین در زمینه ی تسلط راسیونال انسان بر طبیعت و جامعه در تئوری پدید آید.
· (مانفرد بور، «جایگاه تاریخی فلسفه فرانسیس بیکن
و دکارت»، ص ۲۵)
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر