۱۳۹۸ مرداد ۲۷, یکشنبه

صمد بهرنگی از دید احسان طبری (۵۶)

 


قهرمانِ منفرد یا مجاهدِ خلق؟
احسان طبری

ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور

  این 
قهرمانِ نوین، 
ایده‌آلِ "زیبا مردن" و ایثار به خاطرِ ایثار 
را 
کنار می‌گذارد  
ولی
 مرگ 
را 
هرگاه 
که 
برای پیشرفت امر مردم ضرور گردد،
  با  
خونسردی 
  به
  مثابه یک حادثه طبیعی،
  بدون جَزَع و فَزَع
 تلقی می‌کند. 
 
  افزارِ معجزه گرِ او،
 سازمانِ متشکلِ پیشاهنگانِ انقلابی است. 
وی
خودپسندیِ خود
 را 
جانشینِ انضباط نمی کند 
  شخصیت خود 
را 
در 
تلاش ملال آور و خسته کننده تحولِ انقلابی 
غرق می سازد 
و
 برای او 
ژست های آرتیستیک و دراماتیک در صحنه تاریخ
 مطرح نیست 
  بلکه
 کارِ جدی و مصرّانه در چارچوبِ ضرورت های زمان و مکان 
مطرح است.
  این است آن تیپِ مدرن
 که 
جنبشِ عظیمِ انقلابیِ مارکسیستی - لنینیستیِ عصر ما
 ایجاد کرده است 
و
 با 
قهرمانانِ تیپ کهن 
تفاوت اساسی
 دارد.
بهرنگی 
علاقه خود 
را 
به
 این نوع قهرمان 
همه جا 
نشان داده است. 
  آقای هزارخانی 
می‌خواهد آن تیپ کهن 
را
 به
 عنوان تیپ مدرن 
جلوه دهد 
و 
وجهۀ بهرنگی 
را 
پشتوانۀ آن 
سازد.  
تمام مسئله اینجا ست 
که 
می خواهد به اتکاء تئوری قهرمانانِ منفرد 
که
 از 
منبعِ اسرار آمیزِ روحِ خود
 تغذیه می‌شوند، 
خیل انبوهِ مبارزانِ ضد رژیم
 را
 تا
 سطح «خرِ لنگِ وامانده» 
که 
به بیانِ دشنام آمیزِ یکی دیگر از همفکران آقای هزارخانی 
"زندگیِ گیاهی" 
دارند، 
پایین آورد.
باید
 نه تنها
 به 
سست بنیانیِ فکری این نظریات پی برد، 
  بلکه
 از
 نیرنگی 
که 
برای گمراهی مبارزان در کار است 
  نیز 
هوشیارانه
 برحذر بود.

۱ 
  این 

قهرمانِ نوین، 
ایده‌آلِ "زیبا مردن" و ایثار به خاطرِ ایثار 
را 
کنار می‌گذارد  
ولی
 مرگ 
را 
هرگاه 
که 
برای پیشرفت امر مردم ضرور گردد،
  با  
خونسردی 
  به
  مثابه یک حادثه طبیعی،
  بدون جَزَع و فَزَع
 تلقی می‌کند.

طبری
در
ادامه چالش نظری با هزارخانی
قهرمان نوین مورد نظر خود
را
در 
مقابل قهرمان منفرد هزارخانی
قرار می دهد:
 
الف
ایدئال نخبه فاشیستی و فوندامنتالیستی
زیبا مردن
(شهادت فی سبیل الله و ورود توتوماتیک به عشرتکده جنت)
است.
ایثار به خاطر ایثار 
است.

ب
ایدئال قهرمان نوین طبری
استقبال خونسردانه از مرگ در راه پیشرفت امر مردم
ضمن بی اعتنایی به ایدئال نخبه فاشیستی و فوندامنتالیستی
از
سویی
و
طبیعی تلقی کردن بی سر و صدای مرگ
از
سوی دیگر 
است.
 
ما بهتر است
که
مفاهیم این دو نوع از قهرمان کذایی
را
مورد تأمل قرار دهیم:
 
۲
ایدئال نخبه فاشیستی و فوندامنتالیستی
زیبا مردن
(شهادت)
است.
ایثار به خاطر ایثار 
است.
 
اصطلاح زیبا مردن
 در 
ادبیات فاشیستی
و
اصطلاحات شهادت فی سبیل الله و ایثار
در
ادبیات برده داریستی ـ  فئودالیستی ـ فوندامنتالیستی
حاوی محتوای مفهومی نیهلیستی واحدی
اند.
 
محتوای این اصطلاحات
تجلیل از مرگ ضمن تحقیر زندگی
است.
 
نیهلیسم
ستون فقرات تئوریکی  ـ تئولوژیکی فاشیسم و فوندامنتالیسم
است.

ما
در
فاشیسم و فوندامنتالیسم
با
دیالک تیک نیهلیسم
یعنی
با
دیالک تیک نیهلیسم نظری و نیهلیسم عملی
سر و کار
پیدا می کنیم.

خون
یکی از مقدس ترین مفاهیم فاشیسم و فوندامنتالیسم
است.

مفهوم خون
پس از پیروزی انقلاب ضد فئودالی سفید
شایع ترین و مکررترین مفهوم
در
اشعار شعرای ضد انقلابی و ماهیتا فئودالی ـ فاشیستی ـ فوندامنتالیستی کشور
بوده است.

مفهوم خون
برای
فاشیسم
مبتنی بر خرافه ای به نام سنگ سحرآمیز سیاه در قلمرو ویکینگ ها
ست.

فیلمی 
هم 
در
 این زمینه
تهیه و منتشر شده است.

عناصر نژاد ارباب
در
این خرافه
با
تغذیه از خون عناصر نژاد برده
(اکثریت بشریت)
به
نامیرایی و فناناپذیری
نایل می آیند
و
فرمانفرمایی نژاد ارباب
را
ابدیت می بخشند.

بدین طریق
کشتار بشریت مولد و زحمتکش
یعنی
خونریزی 
به
طرز میتولوژیکی
تئوریزه و ایدئالیزه 
می شود.


بدین طریق
خونریزی
به
مقام هم استراتژی - هم تاکتیک
به
مقام هم وسیله ـ هم آماج
ارتقا داده می شود.

۳
تجلیل از مرگ (شهادت) ضمن تحقیر زندگی
در
تئولوژی اسلامی 
حاوی ریشه ای دیرینه
البته
با
محتوای اجتماعی متضاد
است.
 
حضرت محمد
برای تهییج و بسیج و تشکل سپاهیان سیستم اجتماعی برده داری
جهان واقعی و عینی
را
جهان موقتی، گذرا و فانی
قلمداد می کند
و
جهان واهی پس از مرگ
را
جهان جاودانه
و
باقی.

یعنی
دیالک تیک ماده و روح
را
به
شکل دوئالیسم دنیا و عقبی (عالم اجسام و عالم ارواح) بسط می دهد
و
ضمنا
به
طرز ایدئالیستی
 وارونه می سازد:
عالم لایزال اجسام
به
عنوان جهان فانی
قلمداد می شود
و
عالم خرافی و خیالی و واهی ارواح
به
عنوان جهان باقی.
 
بدین طریق
ترس سپاهیان سیستم اجتماعی برده داری
از
شهادت
جای خود
را
به
شهامت
می دهد.
 
یعنی
غریزه طبیعی حفظ نفس
تضعیف می شود
و
ضمنا
در
راه منافع اشرافیت بنده دار و روحانی (آل عبا)
به
خدمت گرفته می شود:
دیالک تیک مثبتی به کار می افتد:
سپاهیان سیستم اجتماعی برده داری
(سپاه به اصطلاح اسلام)
به
حکم غریزه حفظ نفس
از
سویی
از
شهادت پرهیز می ورزند،
یعنی
بیشتر می کشند تا کشته شوند 
و
از 
سوی دیگر
به
طمع شهادت و تمتع از لذت ابدی در عشرتکده بهشت
متهورانه
می جنگند
و
دشمنان خود
را
به
تسلیم وامی دارند و یا نابود می سازند.

خرافه عالم فانی اجسام و عالم باقی ارواح
تار و پود ادبیات ایران
را
فراگرفته است.

آثار شعرای کلاسیک قرون و سطی ایران
مثلا آثار سعدی و حافظ
صحنه تبلیغ بی پروای این خرافه اند.

این
خرافه مقبول و عوام فهم و عوام پسند
نعمت بزرگی 
برای فوندامنتالیسم است
که
بر خلاف سپاهیان سیستم اجتماعی برده داری
(سپاه به اصطلاح اسلام) 
خادم ارتجاع
اند.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر