شین میم شین
نه اندیشه مادرزاد وجود دارد
و
نه اندیشیدن مادرزادی.
اندیشیدن
را
باید مثل هرعلم،
در روندی دشوار فراگرفت.
شیخ سعدی
(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۱۵ ـ ۲۲)
حکایت دوم
بخش
هشتم
چو شاید گرفتن به نرمی دیار
به پیکار، خون از مشامی میار
به مردی، که ملک سراسر زمین
نیرزد، که خونی چکد بر زمین
چو بر دشمنی باشدت دسترس
مرنجانش، کاو را همین غصه بس
عدو زنده سرگشته پیرامنت
به از خون او کشته در گردنت.
۱
چو بر دشمنی باشدت دسترس
مرنجانش، کاو را همین غصه بس
ولی دلیل سعدی بر خوشرفتاری با دشمن مغلوب
کدام است؟
چرا این رهنمود را در مورد غلامان فراری بازداشت
شده
و
یا
راهزنان
اسیر
صادر نمی کند:
گلستان
مردان دلاور از
کمین به در جستند و دست یگان یگان (راهزنان) بر کتف بستند و بامدادان به درگاه ملک
حاضر آوردند.
همه
را
کشتن فرمود،
اتفاقا
در
آن میان جوانی بود
که
میوه عنفوان شبابش نورسیده و سبزه گلستان عذارش
نو دمیده.
یکی از وزرا پای
تخت ملک را بوسه داد
و
روی شفاعت بر
زمین نهاد
و
گفت:
«این پسر هنوز از باغ زندگانی بر نخورد ست
و
از
ریعان (رونق، شکوفایی) جوانی
تمتع نیافته.
توقع به کرم
اخلاق خداوندی همی باشد
که
به
بخشیدن خون او
بر بنده
منت نهد.»
ملک روی از این
سخن در هم آورد
و
موافق رأی بلندش
نیامد
و
گفت:
«نسل فساد
اینان،
منقطع کردن
اولی تر است
و
بیخ تبار ایشان
بر آوردن،
که
آتش کشتن
و
اخگر گذاشتن
و
افعی کشتن
و
بچه نگاه داشتن،
کار خردمندان
نیست.»
سؤال
دلیل این امر
را
باید
اولا
در تئوری (ت)
ثانیا
در (پ) و
مصلحت طلبی سعدی
دید.
جواب
دلیل این امر
را
باید
اولا
در
تئوری بنیاد
ثانیا
در
پراگماتیسم و مصلحت طلبی سعدی
دید.
هابیل و قابیل
در
تئوری
فئودالی ـ فاشیستی ـ دوئالیستی ـ مذهبی بنیاد
سران دیار تسخیر شده،
به
طبقه
اشراف بنده دار، فئودال و دربار،
یعنی
به
نیک بنیادان
تعلق دارند
و
نیک بنیاد
قابل تربیت
است.
در حالی
که
راهزنان
جد در اندر جد بد بنیاد
اند
و
لذا
تربیت ناپذیر
اند
و
باید حتی
نوه و نتیجه های شان
را
نابود کرد.
مثل
مار
و
آتش
زیر خاکستر
اند.
پراگماتیسم و مصلحت طلبی سعدی از آن رو ست
که
فردا
می تواند
همین بلا بر سر خود پادشاه بیاید
و
سلطان قلدرتری دیار او را تسخیر کند
و
برسر او همان بلا را بیاورد که او بر سر سلاطین
دیگر آورده است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر