جمعبندی
از
مسعود بهبودی
ویرایش:
حافظ
گلعذاری ز گلستان جهان
ما را بس
ز این چمن
سایه آن سرو روان
ما را بس
من و همصحبتی اهل ریا دورم باد
از گرانان جهان
رطل گران (پیمانه شراب)
ما را بس
قصر فردوس به پاداش عمل میبخشند
ما که رندیم و گدا
دیر مغان
ما را بس
بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین
کاین اشارت ز جهان گذران
ما را بس
نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان
گر شما را نه بس این سود و زیان
ما را بس
یار با ما ست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان
ما را بس
از در خویش
خدا را (به خاطر خدا)
به
بهشتم (مرا به بهشت)
مفرست
که سر کوی تو از کون (هستی) و مکان
ما را بس
حافظ
از مشرب قسمت (از آشامیدنگاه سرنوشت)
گله ناانصافی است
طبع چون آب و غزلهای روان
ما را بس
پایان
هی عوام واره عوامفریب
۱
دوران دیجیتال
جفنگمفهومی بیش نیست
و
فقط
به درد عوامفریبی می خورد.
۲
دوران یعنی چه؟
ای بیگانه با مفاهیم فلسفی
۳
دوران نه بر پایه سطح توسعه نیروهای مولده
بلکه بر اساس فرماسیون اقتصادی تعیین می شود.
۴
مثلا
دوران کمونیسم اولیه
دوران برده داری
دوران فئودالیسم
دوران سرمایه داری
دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم
(دوران کنونی)
از متفاوت بودن ترس مدار
از
متشابه بودن
بترس.
حریف
از
متشابه بودن
بترس.
حریف
۱
چرا باید از مشابه انسان های والا بودن ترس داشت؟
۲
چرا باید از متفاوت با انسان های شریف مولد و زحمتکش بودن
ترس نداشت؟
چرا باید از مشابه انسان های والا بودن ترس داشت؟
۲
چرا باید از متفاوت با انسان های شریف مولد و زحمتکش بودن
ترس نداشت؟
اندکی اندر باب تروتسکیسم و استالینیسم
۱
تروتسکیسم و استالینیسم
دو جریان آنتی کمونیستی (ضد کمونیستی) با ماسک کمونیستی اند.
۲
تروتسکیسم و استالینیسم
کم ترین ربطی به تروتسکی و استالین
ندارند
۳
این دو جریان زباله
ضمنا
آبروی تروتسکی و استالین را بی مهابا می ریزند.
۴
تروتسکیسم و استالینیسم
جریانات بین المللی اند و ربطی به ایران ندارند.
۵
طرفداران تروتسکیسم مشتی لاشخورند
کثافت محض اند
و
طرفداران استالینیسم
از سر تا پا
خر
اند
و
احزاب استالینیستی
طویله
اند.
۶
تروتسکیسم و استالینیسم
دو روی مدال کج و کوله واحدی اند
لازم و ملزوم یکدیگرند
با
حمله الکی و خرکی به یکدیگر
ادامه حیات می دهند.
۷
دوقلوی کریه به هم پیوسته اند:
مرگ یکی
ضمنا
و
همزمان
به
معنی مرگ دیگری است.
اندکی اندر باب هماندیشی متمدنانه
۱
سقوط کنترل شده به چه معنی است؟
۲
چرا از رضا پهلوی نمی پرسید؟
۳
چرا به عوض بحث و کشف منظور او
تحقیرش می کنید؟
۴
رضا پهلوی
چه کم از فرخ نگهدار دارد؟
۵
رضا پهلوی اگر بهتر از جلادان جماران نباشد
بدتر از انان که نیست.
۶
شما
به دلیل پرهیز از بحث با رضا پهلوی
چاره ای جز خیالبافی راجع به مفهوم سقوط کنترل شده نخواهید داشت.
۷
یعنی چاره ای جز دشنام و توهین و تخریب نخواهید داشت.
۸
سقوط کنترل شده احتمالا همان تعویض هیئت حاکمه (ولایت فقیه)
از
طرق مسالمت آمیز است.
۹
یعنی همان روش و رویه نسرین ستوده و امثالهم است.
۱۰
این بدان معنی است
که
طبقه حاکمه
(بورژوازی)
به جای خود می ماند
ولی
روحانیت و تئوکراسی با لائیسیته و جمهوری اسلامی با مونارشی و یا دموکراسی بورژوایی ظاهرا غیر مذهبی
جایگزین می شود.
۱۱
مگر احزاب و سازمان های اوپوزیسیون
چیزی فراتر از این می طلبند؟
ما به دنبال سقوط کنترل شده هستیم
نه براندازی آنارشیک.
رضا پهلوی
۱
این موضعگیری رضا پهلوی
موضعگیری راسیونالی (عقلایی) است.
۲
اندیشه و نظر
باید
بی اعتنا به اندیشمند و صاحبنظر
مورد بررسی قرار گیرد.
۳
یعنی
به طور اوبژکتیو (عینی) تحلیل شود.
۴
چون
حقیقت در خود اندیشه و نظر است
و
نه
در
اندیشمند و صاحبنظر
(بنا بر تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی)
۵
تخطئه اندیشه و نظر
به
بهانه ماهیت و هویت اندیشمند و صاحبنظر
خطا و خریت بزرگی
است
که
دور از ما باد.
۶
نفی
باید
معین
باشد
تا
نفی به معنی دیالک تیکی اش باشد
۷
شعار خرکی «بحث پس از مرگ شاه»
توسط لاشخورهای جماران
به
نیت ممانعت از تعیین پیشاپیش آلترناتیو
بوده است
و
به
نفع ارتجاع سرخ و سیاه
تمام شده است.
۸
به
عوض تحقیر و تخریب رضا پهلوی و هر صاحبنظر دیگر
باید
اندیشید
و
اندیشه او را به چالش علمی و انقلابی کشید.
۹
مثلا
راجع به الترناتیو او برای جهنم جماران
سؤال کرد.
۱۰
ضمنا
آلترناتیو خود
را
فرمولبندی و اثبات علمی ـ نظری کرد.
۱۱
تمدن
توانگر کند فرد را
خبر کن
حریفان ولگرد را
محتوای روابط
۱
برای درک محتوای رابطه اجامر جماران
با
عراق و سوریه و لبنان
باید در کله آخوندها وارد شد.
۱
برای درک محتوای رابطه اجامر جماران
با
عراق و سوریه و لبنان
باید در کله آخوندها وارد شد.
۲
باید با طرز توهم این زباله ها آشنا شد.
باید با طرز توهم این زباله ها آشنا شد.
ویرایش:
حسین منزوی
ای یاد دوردست،
که دل می بری
هنوز
چون آتش نهفته به خاکستری
هنوز
هرچند خط کشیده بر آیینه ات ، زمان
در چشمم از تمامی خوبان سری هنوز
سودای دلنشین نخستین و آخرین،
عمرم گذشته است و تو ام (تو مرا) در سری هنوز
ای چلچراغ کهنه که ز آنسوی سال ها
از هر چراغ تازه ، فروزان تری هنوز
بالین و بسترم همه از گل بیاکَنی
شب بر حریم خوابم اگر بگذری هنوز
ای نازنین، درخت نخستین گناه من!
از میوه های وسوسه، بارآوری هنوز
آن سیب های راه ، به پرهیز بسته را
در سایه سار زلف ، تو می پروری هنوز
وآن سفره ی شبانه ی نان و شراب را
بر میزهای خواب ، تو می گستری هنوز
سودای جاودان نخستین و آخرین،
عمرم گذشته است ، تو ام در سری هنوز
با جرعه ای ز بوی تو از خویش می روم
آه ای شراب کهنه که در ساغری هنوز
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر