۱۳۹۸ خرداد ۳۰, پنجشنبه

سیری در غزلی از خواجه شیراز (۱)

 
 
حافظ
 
ویرایش و تحلیل
از
میمحا نجار

منم که شهره شهرم
به
عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده‌ام
به
بد دیدن

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما
کافری است
رنجیدن

به
پیر میکده
گفتم
که
چیست راه نجات
بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن

مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست؟
به دست مردم چشم
از
رخ تو
گل چیدن

به می پرستی
از
آن
نقش خود زدم
بر
آب

که تا خراب کنم
نقش خود پرستیدن

به
رحمت سر زلف تو
واثقم (مطمئنم، اعتمادمندم)
ور نه
کشش چو نبود
از
آن سو
چه سود
کوشیدن

عنان به میکده خواهیم تافت
زین مجلس

که وعظ بی عملان
واجب است
نشنیدن

ز خط یار بیاموز
مهر
با
رخ خوب

که گرد عارض خوبان
خوش است گردیدن

مبوس
جز لب ساقی و جام می
حافظ

که
دست زهدفروشان
خطا ست
بوسیدن

پایان
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر