تزهايی راجع به فويرباخ
کارل مارکس
اديت شده توسط انگلس
(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۳، ص ۵ ـ ۷)
ترجمه و تحلیل
از
شین میم شین
تز یازدهم
فلاسفه
جهان
را
فقط
به
طرق مختلف
تفسیر کرده اند.
تعیین کننده
اما
تغییر جهان
است.
این
آخرین تز
از
«تزهایی راجع به فویرباخ»
است.
اگر
این تز آخر
را
در
پیوند
با
تزهای دهگانه قبلی
در
نظر بگیریم
به
این نتیجه می رسیم
که
منظور مارکس از فلاسفه،
نه
فلاسفه همه طبقات اجتماعی در طول تاریخ،
بلکه
فلاسفه ای
اند
که
نماینده ماتریالیسم های مختلف و متنوع
بوده اند.
۱
فلاسفه
جهان
را
فقط
به
طرق مختلف
تفسیر کرده اند.
تعیین کننده
اما
تغییر جهان
است.
مارکس
در
این صورت
میان ماتریالیسم های قبلی و ماتریالیسم دیالک تیکی ـ تاریخی (به انضمام تئوری شناخت مارکسیستی)
مجددا
مرزبندی می کند:
ماتریالیسم های قبلی
خصلت تماشاگر و پاسیو (منفعل)
داشته اند.
در
حالیکه
فلسفه مارکسیستی
یعنی
ماتریالیسم دیالک تیکی ـ تاریخی (به انضمام تئوری شناخت مارکسیستی)
خصلت عملی ـ انقلابی و اکتیو (فعالیت مبتنی بر آگاهی)
دارد.
۲
فلاسفه
جهان
را
فقط
به
طرق مختلف
تفسیر کرده اند.
تعیین کننده
اما
تغییر جهان
است.
اگر
این تز آخر
را
بی اعتنا به تزهای قبلی
در
نظر گیریم،
به
این نتیجه می رسیم
که
مارکس
در
این تز
دیالک تیک تئوری و پراتیک
را
مجددا
مطرح می سازد
و
نقش تعیین کننده در این دیالک تیک
را
از
آن پراتیک
می داند.
ضمنا
تئوری
را
هیچ واره و هیچکاره تلقی
نمی کند.
چون
نقش تعیین کننده داشتن قطبی از اقطاب دیالک تیکی
هرگز
به
معنی پوچی قطب دیگر
نیست.
۳
فلاسفه
جهان
را
فقط
به
طرق مختلف
تفسیر کرده اند.
تعیین کننده
اما
تغییر جهان
است.
مارکس
ضمنا
در
این تز آخر
یکی دیگر از کشفیات مهم خود
را
یعنی
سوبژکتیویته در تاریخ
را
برجسته می کند:
تئوری
به
تنهایی
بانی اعجاز
نیست.
تئوری
باید
توسط سوبژکت تاریخی - اجتماعی
جذب
شود
تا
پس از نفوذ در روح
به
قوه مادی
استحاله یابد
و
مناسبات مادی جامعه
را
دگرگون سازد.
مارکس
در
چالش
با
هگلیانیست های جوان
گفته است:
قوه مادی
را
فقط
به
قوه ی قوه مادی
می توان
تغییر داد.
تئوری جدید
در
بهترین حالت
فقط
قادر به رد تئوری قدیم است
و
به
قول شیخ خردگرای شیراز
به
عمل
کار برآید.
به
سخندانی
نیست.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر